سهم من ازتو پارت40
-اها باشه داریم میایم
کای=چیشده کجا اها باشه داریم میایم چرا بجا منم تصمیم میگیری شاید نخوام بیام!
من=رستوران نزدیک خونه غلط کردی باید بیای
کای=هی خدا هنوزم لاتی…
من=ب حرف خواهر بزرگت گوش نمیدی افرین واقعا
کای=باشه بابا بریم
•جوسیکا
کای و الیزابت یکم دورتر ازما مشغول صحبت بودن
ماهم تصمیم گرفتیم بریم رستوران پس راه افتادیم
اون دوتام گفتیم بعدا میگیم بیان…رسیدیم رستوران
همگی نشستیم…
من=میگم ویلیام!
ویلیام=بله
من=ب مایکلم میگی بیاد!؟هرچی نباشه داداشته باید اونم باشه
ویلیام=خیلی خب
طولی نکشید ک مایکلم رسید بلافاصله بعد رسیدن مایکل زنگ زدم ب الی
-بله؟
-کجایین شما!
-همین نزدیک شما
-ما رستورانیم چی چیو نزدیک شما!
-واقعاااا
_چیشده
-ی لحظه…کی رفتین شماها؟
-حواست نیست ک!بیا منتظریم
-کدوم رستوران؟
-همون نزدیک خونه قدیمیمون
-اها باشه داریم میایم
انتظار داشتم بپرسه چخبره!اما خب بهتر…چند دقیقه بعدش الیزابت رسید
من=به به خود عروس خانمم اومدن…
•الیزابت
بهت زده نگاش کردم…
من=شماها واقعا جدیین؟
جوسیکا=معلومه که جدییم پس چی
من=شماها اصلا فکر منم کردین؟اصلا ب حرفام توجه میکنین ک سرخورد تصمیم میگیرین؟
جوسیکا=حرفای تو مهم نیست دلی نیستن
من=هستن،هستننننننن!مگه من باشما تعارفی دارم؟ارههههه؟
سرم داشت میترکید
من=واستون متاسفم واسه تک تکتون
تاخواستم برم ویلیام پشت سرم راه افتاد و دستمو گرفت
من=ولم کن
ویلیام=میرسونمت
من=نمیخوام!همه اینا بخاطر توئه میبینی؟اززندگیم گمشو بیرون
خواستم برم ولی باز مانعم شد
ویلیام=نمیتونم
من=برو…همش زیرسر خودته ویلیام
ب راهم ادامه دادم نزدیک در دستمو گرفت و کشید سمت خودش
من=ولم کن ولم کنننن
ویلیام=هیس بقیه فک میکنن دزدیدمت بااین جیغ و دادای تو
من=به دادم برسیددد
دستشو گذاشت رو دهنمو خفم کرد و بغلم کرد هرچی
بال بال زدم نتونستم کاری بکنم…سوار ماشین شدم
و تاخونه هیچکدوم هیچ حرفی نزدیم…وقتی رسیدم
خواستم پیاده شم که باصدای ویلیام متوقف شدم…
ویلیام=چرا اینجوری میکنی گند زدی ب زندگیت
خودتو کنترل کن!همیشه ک همه چیز طبق مراد تو
پیش نمیره
سکوت کردم…میدونستم بازم بهم فشار اومده بود و
بخاطر اون بود…سکوتمو ک دید ادامه داد
ویلیام=درضمن،کار بردارمم مال گذشته بود…فراموشش کن اون الان بخاطرش پشیمونه!
من=من میرم،الان بهترم
ویلیام=مراقت خودت باش
پیاده شدم و رفتم سمت خونه…
•جوسیکا
بعدازاینکه الیزابت قاطی کرد خواستم برم ولی مایکل مانعم شد…
مایکل=ولشون کن بزار تنهاباشن
من=باشه…کیتی؟توبرو خونه اذیت نشی بخاطر بچت
کیتی=اشکالی نداره میمونم
من=نه برو منم یکم دیگه برمیگردم
کیتی=باشه پس تابعد
پاتریک=من باید برم باکای
…