رمان آیدا پارت 13
نگاهش به اطراف بود اما به حرف های سام گوش میداد:
-بهش بگو آدرس شوهرت رو لازم داریم پس بدون هیچ حرفی دقیق و درست بگو کجاست
پرهام خندید و با صدای آرامی گفت:
-اونم میگه بفرما آدرس!
اخمی کرد و به طرف آیدا برگشت.
خیره در چشم هایش زمزمه کرد:
-بگو سامی خیلی دوست داره بچه اتو ببینه
چشمکی زد و به جاده خیره شد.
با تهدید بچه اش باید آدرس گیر بیاورد؟
اصلا اگر مشکلی پیش بیاید..!
گاهی فکر میکرد سام چیزی نیست که در ظاهر نشان میدهد
مردی مهربان با لبخندهای ناتمام!
شاید سام چیزی باشد پشت نقاب های مهربانی اش!
یک ساعتی طول کشید که ماشین کنار در بیمارستان متوقف شد.
قبل از پیاده شدن دوباره صدای او را شنید:
-پس تمام حرفام خوب تو گوشت بمونه
گرچه سام ندید اما سری تکان داد و پیاده شد
ماشین مشکی رنگی که پشت سر آنها پارک شده بود و مردی که تمام مدت خیره اش بود!
پوزخندی زد و زمزمه کرد:
-ترسو چقدر آدم جمع کرده با خودش
سام و ترس!
شاید خنده دار ترین جک سال باشد.
کیف اش را روی شانه اش مرتب کرد و به طرف پذیرش به راه افتاد.
تمام طول راه سعی میکرد اسمش را فراموش نکند
کنار پذیرش نوبتش که رسید با استرس گفت:
-میخوام خانم مینا رضایی رو ببینیم
مرد نگاهی به برگه ها انداخت و گفت:
-تازه زایمان کرده و همراه نداره شما نسبتی باهاش دارین؟
-دوستیم
تنها حرفی که میتوانست بزند!
شماره ی اتاق را پرسید و راه افتاد
شاید کارش درست نباشد.
استرس تمام وجودش را در برگرفته بود
سرش گیج میرفت و حالت تهوع امانش را بریده بود
نگاهی به شماره ی اتاق انداخت و بدون حرفی وارد شد
زنی تنها که بچه ای در آغوشش بود.
عذاب وجدان داشت اما که حیف کاری نمیتوانست انجام دهد
با صدای آرامی گفت:
-سلام خانم رضایی
زن با تعجب سرش را بالا گرفت و تنها نگاهش کرد
آیدا با قدم های آرام خودش را به صندلی کنار تخت رساند و درحالی که رویش مینشست گفت:
-حالتون خوبه؟
تعجب زن جایش را به اخم داد
شاید میدانست!
-شما کی هستین؟
-باهات کاری نداریم فقط آدرس شوهرت رو لازم داریم خانم
پوزخند زن باعث شد تمام حرف های سام را برایش بازگو کند:
-سام گفت خیلی دوست داره بچه اتو ببینه
نگاهی به فرزندش انداخت و خودش ادامه داد:
-بچه ی نازی هم دارین!
میخواست بی رحم باشد؟!
طول کشید و زمان به کند ترین حالت سپری شد
اما گفت!
گفت و بچه اش را انتخاب کرد.
با همان عذاب وجدان از جایش بلند شد و درحالی که اتاق را ترک میکرد گفت:
-متاسفم!
فایده ای ندارد!
فشارش پایین بود
نگاهی به بوفه انداخت اما به یاد آورد که هیچ پولی همراهش نیست
بیخیال تمام افکار بی سر و ته دوباره به پذیرش برگشت و از همان مرد سوال کرد:
-ببخشید این بیمارستان فقط ی در خروجی داره؟
سوالش عجیب بود؟!
-بله فقط یک در
آب دهانش را قورت داد و قبل از آنکه زیادی جلب توجه کند از در خارج شد
داخل حیاط نگاهی به آسمان انداخت و زمزمه کرد:
-حالا باید چیکار کنم
چند قدمی برنداشته بود که مردی با کت و شلوار نزدیکش شد و دقیقا کنارش ایستاد:
-بفرمایید خانم از این طرف
سام برایش به پا هم میگذارد!
نگاهی به هیکل تنومند مرد انداخت و به اجبار چند قدمی برداشت
اگر فرار کند این مرد چه غلطی میتواند بکند؟
دسته ی کیفش را محکم در دست گرفت و بعد از نفس عمیقی با تمام سرعت به طرف در بیمارستان دوید
وقتی صدایی از مرد نشنید با خیالی راحت خودش را به در رساند اما قبل از اینکه کامل خارج شد سام جلویش قرار گرفت.
با چشم های گرد شده خیره اش شد و سعی کرد عادی باشد
سام لبخند کجی زد و گفت:
-با سرعت میای
مسخره میکرد؟!
سرش را پایین انداخت و زمزمه وار گفت:
-یکم ترسیدم
سام دستش را زیر چانه اش برد و سرش را بالا گرفت
یک تای ابرویش را بالا داد و آرام گفت:
-وقتی واسه من کار میکنی از هیچ چیز نباید بترسی
چه میگفت؟
به اجبار برایش کاری کرده بود و حالا..!
-نترس من هستم
نمیخواست.
به هیچ عنوان حمایت های او را نمیخواست
سام به طرف ماشین اشاره کرد و گفت:
-بشین برمیگردم
همان طور که نگاهش روی آیدا بود از بوفه ی کناری اش آب میوه و کیک گرفت و سوار شد
چند ثانیه بعد همان مرد سوار ماشین پشتی شد و حرکت کردند.
سام از اینه بغل نگاهی کوتاه به آیدا انداخت و آبمیوه را به طرفش گرفت:
-بخور زیادی ترسیدی
کاش سام حرف نزند!
حالش هیچ خوش نبود.
آبمیوه را گرفت و در سکوت مشغول خوردن شد
-این طور که مشخصه آدرس رو گیر آوردی
مگر میشود از چشم های دخترک همه چیز را نخواند.
سام بود و قابلیت های منحصر به فردش!
(کامنت فراااموش نشه
لطفا)
این دفعه من اوللللل.😍
مثل قرقی خوندمش.🤗خوب بود.😘جایزه نمیدی به من?😉👀
ممنون از نگاه زیبات کاملیا جون 😌🌷
نمیدونم چی بدم🤣
🏆🥪🍩
میتونه یه پارت باشه.🙈👀الفراررر.
🤣🤣
از کدوم رمان؟
میتونه به جای یک پارت,دوتا پارت از شاه دل باشه,البته لطفا.واینکه طولانی باشه.👀منظورم این بود,امروز که یه پارت داریم🤗یه پارت هم جایزه باشه.😗
از شاه دل😍 لطفا.امروز به جای یه پارت,دوتا لطفا.😘🙃😊
میخوای ی پارت خیلی طولانی بدم؟
یعنی دوتا پارت رو یکی کنم
قول میدم خیلی طولانی باشه
خوبه؟
خیلی هم عالی.ممماچ.😘❤رو قولت حساب میکنم.🤗
پس برم بنویسم که بد قول نشم کاملیا ژون😌
🏆🏆🥇
خیلی وقت بود مدال تقدیم نکرده بودم 🤣
دیگه بیشتر ازآیدا بدم اومپ دختره ی خنگ آخه توکه میدونی نمیتونی فرارکنی این ادای زرنگا چیه درمیاری…هنوزم ازنظرم سام آدم بدی نیست خسته نباشی عزیزم دلم😘
اه از سام متنفرم😬
نازی از آیدا بدش میاد
تو از سام متنفری
ستی روی سام کراش زده
🤣🤣🤦🏻♀️
سلیقهها فرق داره😁
👍
بیچاره آیدا 🥺😂
ممنون که خوندی نازی جون⭐🌷
باهات صد دد صد موافقم و اضافه میکنم ک سام خیلی کراشههههه😍😍
توام از آیدا بدت میاد؟🥺
چرا؟
کراش که نه ولی خیلی مهربون و خوبه اگر من جای سام بودم حداقل تاحالا دوتاتیرتوپای این دختره ی نچسب خالی میکردم که اینقدفاز فرارواسه من نگیره😡🤬
از اون لحاظ 🤣
خوبه😁
آیدا چرا انقد خنگههه
خدایا چقد حرص خوردم
عالی بود سعید عالیی
چه میشه کرد دیگه 😥
ممنون از نگاه قشنگت🌿
عجب گیری افتاده این دخترا🤕
کاش سام اذیتش نکنه🥺
عالی بود سعیدیییی🤍🥰✨️
امیدوارم درک کنید که واقعا راهی نیست که بتونه فرار کنه🥲
ممنون که خوندی غزل جون🌸🍃
این رمانت رو متاسفانه نتونستم بخونم مهی جونم ولی حمااایت😍🥳
ممنونم گل⭐🌻
ای سام الهی رو تختخ بشورنت کم دختر مردمو عذاب بده🤬🤒 عالی بود عزیزم خلاق کی بودی تو،😂
🤣🤣🤦🏻♀️
خوشحالم که دوست داشتی لیلی جونی🌷😂
سام من خیلی هم خوبه لیلا😡😡😡
اینجور نگو راجببشششش
🤣🤦🏻♀️
باشه وردار واسه خودت😂🤣
پس این پلیسا چکار میکنن
آخه نمیدونن که کجان و نمیتونن به همین راحتی پیداش کنن 😊
ممنون که خوندی گلی 🌸🌻
خواننده جونم اگه میشه زیر رمان نوشدارو نگو امیرعلی شوهر نازیه خب ؟ 🤒 نمیخوام داستان لو بره 🙃
خیلی عالی👌 بود اگه واقعا آدرس گرفت یعنی زن آدرس شوهرش داد یا ی آدرس داد تا در بره.بعدش آیدا که همجا رو برا فرار زیر نظر داشت (تو خونه) الان تو این پارت هم هرچند اگر سام دم در به انتظار بود مرد فکر نکنم خودش رو زیاد خسته کرده باشه وهمه اینا رو آیدا می دونست،🙂
۱۰۱امتیازبرا رمان واقعاً قشنگت
ممنون گلی 🌷😊
تهدید کرده بود سام
اگر آدرس اشتباه بده خودش در خطره!
آیدا میدونست راه فرار نداره
ولی خب نمیتونست راحت بشینه تا هروقت آزادش کردن بره😄
ولی خب حالا میدونه که هیچ وقت نمیتونه از دست اینا در بره🤦🏻♀️
ممنون که خوندی نسرین جان⭐🌿
خیلی جذاب بود
خسته نباشی.
این که آیدا خودش یکدفعه پشیمون شد خیلی قشنگ بود
خوشحالم که دوست داشتی مائده جون😌🌿
خوشحال شدم پشیمون شد مرسی بابت پارت عزیزم 🩷
ممنون که خوندی حدیث جون🌷⭐
مسموم بشی سام الهی😑
ممنون از نظرت نرگس جان🤣🤦🏻♀️🌷
عالی خسته نباشی 👏👏👏❤️❤️❤️❤️
خوشحالم که دوست داشتی گلی🌿😁