رمان آیدا پارت 26
سرش به خاطر صدای موسیقی بالا روبه انفجار بود و با تمام این ها سعی میکرد با احتیاط رانندگی کند
هرچه باشد حالا تنها نبود!
آیدا کنارش بود و باید مراقبش میبود
اما چرا؟!
صدای آرامش باعث شد نگاهش را از جاده بگیرد و به سمتش برگردد:
-سردمه
باید هم سردش میشد.
چند تیکه لباس تنش بود و به کل فراموش کرده بود که لباس هایش را هم بردارد.
ماشین را پارک کرد و از صندلی عقب کتش را برداشت.
-بگیر تنت کن
توجهی به حرفش نکرد و تنها کت را روی خودش کشید.
پوف کلافه ای کشید و از ماشین پیاده شد
مست بودن آیدا از هرچیزی بیشتر عصبی اش میکرد
چند قدم با مغازه فاصله داشت.
دیر وقت بود اما خوشحال شد که در آن ساعت آنجا باز است
پا تند کرد و وارد مغازه شد.
مردی پشت میز نشسته بود و از چشم هایش مشخص بود که چقدر خواب آلود است.
از یخچال بطری آبی خارج کرد و به سمت میز حرکت کرد.
بعد از حساب کردن از آنجا خارج شد.
شاید کمی آب حالش را جا بیاورد
آخر مگر یک لیوان هم مست میکند که..!
سوار شد و در بطری را باز کرد
آیدا با چشم های نیمه بازش که سعی میکرد باز ترش کند نگاهش میکرد
چشم هایش از صد فرسخی فریاد میزد که چقدر مست و خوابالود است.
بطری را به سمتش گرفت:
-بخور یکم
اما هیچ توجهی به دستش نکرد.
لبخندش پر رنگ و پر رنگ تر شد و درنهایت تبدیل به قهقهه!
با حرص و عصبانیت بطری را نزدیک دهانش کرد و به زور چند قلوپ در دهانش ریخت
اما گویا هیچ فایده ای نداشت
بیخیال ماشین را روشن کرد و راه افتاد.
زمان زیادی نگذشته بود که صدای زنگ موبایلش در فضا پیچید
بدون جواب دادن نگاهی به شماره انداخت و با دیدن نام جیمز گوشی را خاموش کرد.
آیدا کم کم به خواب فرو رفت و حالا سام بود که در خلوتش در فکر بود.
در فکر این روز هایش.
…..
ماشین را داخل حیاط پارک کرد و پیاده شد
خاموشی چراغ ها نشان میداد که پرهام یا خواب است یا خانه نیست.
به سمت آیدا رفت و در را باز کرد.
خواب بودنش بهتر بود تا مستی اش!
بیدارش نکرد و خودش دستش را زیر زانوهایش انداخت و از ماشین بیرون آورد
هوا سرد بود و آیدا هم لباس مناسبی به تن نداشت.
تند وارد خانه شد و بدون بستن در ها به سمت اتاق آیدا حرکت کرد.
وارد اتاق شد و روی تخت خواباندش.
پتو را روی تنش کشید که حداقل تا صبح از سرما یخ نزدند.
به سمت در حرکت کرد اما قبل از خروج صدایش را شنید:
-تشنمه
برق اتاق را روشن کرد و به سمتش برگشت.
خداروشکر روی میز آب بود
نزدیکش شد و لیوان را پر از آب کرد
-بگیر بخور
وقتی حرکتی نکرد کنارش روی تخت نشست و کمک کرد تا بنشیند
لیوان را نزدیک دهانش برد و سعی کرد بدون ریختن روی لباسش آب را تمام کند
با اشاره ی دست لیوان را کنار کشید و نگاهش کرد
لپ هایش به شدت قرمز شده بود و احساس میکرد که تب دارد
تمام این حرکاتش از روی مستی،خواب و سرما بود.
دستش را روی گونه اش کشید و آرام گفت:
-حالت خوبه؟
اما آیدا تنها با تعجب نگاهش میکرد
-میخوای لباس بیارم عوض کنی
سرش را به نشانه نه تکان داد و چیزی نگفت.
اما سام چرا نمیرفت!
دستش را روی پیشانی اش گذاشت همان طور خیره اش ماند.
تا حالا انقدر به چشم هایش توجه نکرده بود
چرا آنقدر زیبا بود!
نگاهش از روی چشم هایش به سمت لب هایش سوق داده شد
حرکتی نکرد و در همان فاصله خیره اش ماند.
دستش از روی پیشانی دوباره به سمت گونه اش رفت و همان طور نوازشش کرد.
بدون آنکه خودش بخواهد فاصله ی چند سانتی متری را پر کرد و لب هایش را روی لب های قرمزش گذاشت.
آیدا متعجب بود و هیچ حرکتی نمیکرد.
برای لحظه ای بدون حرکت بوسید و گونه اش را نوازش کرد.
وقتی به خودش آمد تند از او فاصله گرفت و از جایش بلند شد
چه کار کرده بود؟!
کارش اشتباه محض بود و نباید انجام میداد!
سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد:
-معذرت میخوام
منتظر حرفی از سویش نماند و تند اتاق را ترک کرد.
دستش را روی سرش گذاشت و وارد اتاقش شد
از دست خودش عصبی بود.
(کامنت فراموش نشه ✨)
مرسی سعید ژون.😘امروز سنگ تموم گزاشتی.😘پارت قشنگی بود🤗داره یه اتفاقاتی بی نشون می افته.خدا کنه به سمت خوبی پیش بره,کمتر آیدا رو اذیت کنه.😔
خواهش میکنم کاملیا خانم🌿
ممنون که خوندی گلی🌷
زیبا بود.
باید بگم اینجا واقعا درماندگی سام را میفهمم. بیشتراز آیدا اون تو گیجیه🌹❤️
ممنون که خوندی مائده جان🎈
اره دقیقا 👌
ممنون سعید جان قشنگ بود حالا که شاه دل تموم شده اینو زود به زود بزار خسته نباشی
ممنون از نظرت خواننده جان🦋✨
باشه حتما
بچه ها نظرتون در مورد فونت متن چیه خوبه یا بد شده؟
خیلی خوب شده اینجوری واقعا بهتره کسایی که چشمشون ضعیف تره بعد یه مدت فونت ریز خوندن اذیت میشه؛الان خیلی خوبه ممنون🙏🏻
خوب که هست یعنی بهتر شده اما رنگش زیادی غلیظه حس میکنم😂🤦♀️
خوب ببین وقتی فونت بزرگ تر میشه رنگشم تعقیره میکنه دیگه
به قبلی بیشتر عادت داشتیم.
نه ببین اندازهاش خوبه فقط کاش رنگش همون قبلیه بود اینجوری چشم آدمو میزنه
اینجوری بهتره و پارت های طولانی و متنای بهم چسبیده چشم ها رو اذیت نمیکنه👍🏻🙏🏻
همین خوبه عالیه
لیلا رمانت و بزار دیگه
خسته نباشی عزیزم سامم شیطون شدهها😂
ممنون لیلا جان🦋🎈
😂🤦🏻♀️
سام جون بلخره یه حرکتی زد😅🤪
خسته نباشی سعیدی❤️🤩
😂😂🤦🏻♀️
ممنون تارا جان🎄🌷
خسته نباشی 🌹
ممنون نسرین جان
زیبا بود
خسته نباشین اقا سعید
حمایتت💚
ممنون از نگاهت ادا جان🌷🎈
خسته نباشید✨️🙂
ممنون گلی جان🎈🦋
🙂✨️🤍