رمان یکی بود؛یکی نبود!یه سورپرایز کوچولو:)
«یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی؛یادت بخیر یار فراموش کار من!»
«سلام زیبا روها،امیدوارم هر کجا که هستید عالی،شاد و موفق باشید،بخش انچه خواهید خواند،یه سوپرایز کوچولو برای خواننده های واقعی رمان یکی بود یکی نبودِ.. این بخش یه جورایی تمام رمان و شامل میشه،امیدوارم خوشتون بیاد»
سیران_حس می کنم جایی وایسادم که نباید!
هاوش_این شد دومین پشیمونی زندگیم…
یوتاب_من کاری که باید و کردم؛اصلا پشیمون نیستم!
سیران_مهرشاد،این بین خودمون می مونه!
_دوقلوان!
سحر_من بهش گفتم،گفتم سیران اشتباه نکن!
هاوش_باید کارناتمومم و تموم کنم.
سیران_فکر نمی کردم برگردم!!
هاوش_تو از پشت بهم خنجر زدی مهرشاد!
سیران_اونی که روی تموم حرفاش پا گذاشته تویی نه من،اونی که خیانت کرده تویی نه من!
مهرشاد_تسلیت می گم داداش!
هاوش_ولی من هنوزم دلتنگشم💔
یوتاب_حتی مرگم اونارو جدا نکرد:))))
سیران_من لایق این پایان نبودم دلی!
🔥خب نظرتون؟؟🔥
خب به سلامتی یکی دیگه از نویسنده هایی که مریض هستن پیدا شد . عزیزم تبریک میگم به انجمن نویسنده های مریض خوش اومدی🤠
🙂🙃
وای شبیه این تیزرهای سریالهای ایرانی شده😂
نیومدی نیومدی حالا هم گذاشتیمون تو کنجکاوی هوف🤦♀️
به شدت منتظرم ببینم چی میشه ولی حسم میگه روزهای بدی در انتظار هاوش و سیرانه🤒
خیلی قشنگ بود
واقعا مثل تیزر فیلم ها بود..ولی جالب بود به نظرم
ممنونم عزیزم.
😂💜
فکر کنک اخرسر هاوش و سیران از هم جدا میشن🫠🤣
نمیدونم،به نظرت میشه؟🤓
حس بدی گرفتم ، اتفاقی واسه هاوش و سیران میفته؟
اون دوقولو…نکنه بچشونه؟
زندگی پر از فراز و نشیبه؛زندگی سیرانم از این قاعده مستثنی نیست!
#حمایت از نویسندگان