-
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت و پنج
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت و پنج آسو،با چشمانی لبریز از درد اشک می ریخت… صبح شد… یک روز هم رفت……
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت و چهار
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت و چهار برای چندمین بار،سعی کرد برگردد اما تنها چیزی که از این انتظار بی پایان…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت و سه
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت و سه از کدام خانواده حرف می زد؟! قدرت تجزیه و تحلیلش را از دست داده…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت و سه
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت و سه _خوبی؟! رویش را برگرداند… چرا دست از سرش بر نمی داشت؟! حالا که همه…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت و دو
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت و دو همچنان خبری از تیدا نبود… همه گوشه ی بیمارستان،در انتظار بودند و دقایق انگار…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت و یک
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت و یک از خشم نفس نفس می زد… اگر اتفاقی برای تیدا میفتاد یک لحظه نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت 《راوی》 لحظه ای خون جلوی چشمانش را گرفت... با دیدنش،صحنه ی تیدای غرق در خون در…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش:)ادامه…
_دلم برات تنگ شده! _برو!دیگه نباش! _اون پسره کی بود؟! _دوست دارم!عاشقتم!میفهمی؟ _خواهش میکنم ازت یه دقیقه به حرفام گوش…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت پنجاه و نه
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_پنجاه و نه گوشه ای در نزدیکی پذیرش ایستاده بود… بعد از اینکه مشخصات تیدا را داد،کم…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت پنجاه و هشت
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_پنجاه و هشت _چی شد آریانا؟هنوز هم جواب نمیده؟ با کلافگی هووفی کشید… سرش را به نشانه…
بیشتر بخوانید »