رمان قلب بنفش

رمان قلب بنفش پارت شصت و یک

3.7
(19)

رمان قلب بنفش💜✨
#پارت_شصت و یک

از خشم نفس نفس می زد…

اگر اتفاقی برای تیدا میفتاد یک لحظه نمی گذاشت آب خوش از گلوی آرتا پایین برود…

هر بلایی که سر خواهرش آمده بود؛مسببش این مرد بود‌‌…

مسببش عشقی بود که از وجود خودش پای او ریخت…

وقتی انقدر معصومانه تمامش را برای او گذاشت دریغ از یک نگاه…

آراز،با حالتی مضطرب سمتش آمد…

هنوز در فکرش نمی گنجید حرف هایی که آریانا بر زبان آورده بود‌‌‌…

منظورش از تهدید چه بود؟!

چه چیزی وجود داشت که از آنها پنهان بود و حالا،در همچین موقعیتی آشکار شده بود؟!

بازویش را در دست گرفت…

توجهی به تقلا هایش نکرد و او را به گوشه ای خلوت،هدایت کرد…

سوالی نگاهش کرد…

چشمانش سرخ سرخ شده بود…

_آریانا….منظورت….منظورت از اون حرف ها چی بود ها؟!درست توضیح بده ببینم چی شده…

آریانا کلافه نگاهش را دزدید…

چرا دست از سرش بر نمی داشتند؟!

صدایش ناخواسته بالا رفت
_چی رو توضیح بدم من؟!درست تر از این؟!تموم زندگیم رو شما ها به گند کشیدین!حالا هم تنها دلخوشیم رو میخواین ازم بگیرین!بس نیست این همه عذاب؟!

آراز،انگار که لال شده بود.‌..

هیچ چیز نمی‌توانست بگوید…

فقط،بی اختیار دست آریانا را محکم تر فشرد…

دیگر نیرویی برای جنگیدن نداشت…

دوباره اشک در چشمانش حلقه زد‌‌…

دیوانه می شد وقتی این جور گریه هایش را می دید و کاری برایش نمی کرد‌‌…

صدایش پایین تر آمد و لحنش آرام تر شد

_تازه داشتم با شب بیداری هام و بدبختی های جدید کنار میومدم من!تازه داشتم با نبودت کنار میومدم آراز!

یک بار از خودت سوال کردی چرا یهو همه چیز خراب شد؟!

یک بار خودت رو جای من گذاشتی؟!

نفس سنگینش را میان بغض خفه کننده اش آزاد کرد‌…

_ما راه اشتباه رفتیم؟!باشه قبول‌…ولی این رسمش نبود!وقتی به جایی رسید که برای جون خودمون ارزشی قائل نبودیم؛ولی وقتی اسم شماها تو زبون صمدی حیوون افتاد،این تنها راه ممکن بود.

آراز،ناباور به چهره اش خیره بود…

یعنی…همه ی این ماجراها که زندگی همه شان را بر هم ریخت؛از روی اجبار و با زور و تهدید بود؟!

بعد این دو دختر،دم نزدند؟!آینده خودشان را فروختند و آرامش آنها را خریدند؟!

_میدونی چیه؟!هر چی هم که بود؛آرتا ارزشش رو نداشت!اون لیاقت حتی یه قطره از اشک های خواهرم رو نداشت!

متعجب و حیران زمزمه کرد

_این هایی که میگی یعنی چی؟!….

تلخ خندی زد و آراز را عقب هل داد‌..

_من هیچ وقت نمیخواستم دلت رو بشکنم!ولی تو هیچ وقت نفهمیدی…چشمات رو بستی و من رو ذره ذره کشتی!هیچ وقت نفهمیدی من چقدر دوست داشتم!

دوباره زخم حسرت قلبش سر باز کرد و دردهایش دانه به دانه بیرون ریخت‌…

چه گناهی کرده بود که نباید یک روز خوش می دید؟!

آن از عشقش و این هم از تنها خانواده اش…

بی اختیار،مشت هایش را روی سینه ی ستبر آراز فرود می آورد…

او هم فقط می گذاشت کارش را بکند و خیره به حرکاتش بود‌…

عشقش چه ها که نکشیده بود‌…

خودش را گناهکار می دانست برای اینکه حاضر نشد از قضاوتش دست بر دارد….

برای اینکه در شرایط سختش رهایش کرد و او را میان تلاطم سرنوشت تنها گذاشت…

بالاخره دستانش را گرفت…

محکم در آغوشش کشید برای جبران تمام نبودن هایش…

برای جبران روزهایی که باید می بود و لبخند را روی لب هایش می کاشت…

نه اشک را در چشمانش…

وجودش انگار با لمس کردنش جلا گرفت…

چقدر دلتنگ بود…

_هیش!آروم باش…

همچنان درگیر تقلا کردن برای بیرون آمدن از حصار دستانش بود اما موفق نمی شد…

خسته نالید

_ولم کن!دست از سرم بردار!

اما انگار که بی فایده بود…

قصد کوتاه آمدن نداشت…

_گریه نکن عزیزم…درستش میکنم!درستش میکنیم…

احساس سرگیجه امانش را بریده بود…

آه پر دردی کشید و پلک هایش را محکم بست…

تا چند ثانیه بعد

دیگر چیزی جز سیاهی جلوی چشمانش نبود‌‌.‌..

××××××××××

این هم پارت جدید حمایت یادتون نره بچه ها لطفا کامنت بذارید و امتیاز بدید🥲🧡

حدس تون چیه به نظرتون چه اتفاقاتی قراره بیفته؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا : 19

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Newshaaa ♡

نویسنده رمان قلب بنفش:)💜🙃
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
5 ماه قبل

خیلی قشنگ بود نیوش
البته کمی طولانی تر از همیشه

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
5 ماه قبل

از تیدا بدم میاد😒دختره ی لوس زشت
عالی بود نیوشاجانم🥰🌹

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Newshaaa ♡
5 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂
قربونت بشم
کلا از تیدا خوشم نمیاد….. آرتا عشق است😌
مثل کیوان توی شاه دل…. از افرا بدم میاد ولی عاشق کیوانم😁
قربوووووون ذوقت بشه سیسی😘🫂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Newshaaa ♡
5 ماه قبل

نه برای من مهم نیست😂🤷‍♀️
🥰😘

مائده بالانی
5 ماه قبل

خسته نباشی
خیلی زیبا بود
البته یکم غمگین
❤️❤️❤️❤️

لیلا ✍️
5 ماه قبل

من عشق این دو تا رو بیشتر دوست دارم یعنی از شخصیت آریانا خوشم میاد😊 حالا مونده تیدا چیکار کنه با آرتا… خداقوت عزیزم

camellia
camellia
5 ماه قبل

مرسی و ممنونم خانم.دستت درد نکنه😘زود به زود بزار لطفا.🤗

camellia
camellia
پاسخ به  Newshaaa ♡
5 ماه قبل

چشمتون بی بلا.❤

تارا فرهادی
5 ماه قبل

خسته نباشی نیوشی💜🤩
پس خیالمون از آرتا و آریانا راحت شد میمونه آرتا و تیدا😊

Fateme
5 ماه قبل

خسته نباشییی
خیلی قشنگ بودد
تیدا بهوش نمیاد؟

نسرین احمدی
نسرین احمدی
5 ماه قبل

خیلی عالی دست و پنجت طلا نیوشا جان ❤️

Ghazale hamdi
Ghazale
5 ماه قبل

واقعا هیچ پیش بینی نمیتونم بکنم🤕
فقط کوتاه بودا خواهری🥺
دلم واسه همشون میسوزه😥🥺
البته به جز آرتا😡
عالی بود نیوشییییی🥰✨️🤍

Tina&Nika
5 ماه قبل

هیچی برمیگردن پیش هم گور صمدی هم چال میکنن

Mahdis Hasani
5 ماه قبل

مرسییییی

دکمه بازگشت به بالا
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x