رمان رویای ارباب
-
رمان رویای ارباب پارت ۲۸
جلوی در منتظر آژانس بود که سیاوش را دید آرام سلامی کرد و سرش را پایین انداخت متوجه ی پوزخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت 27
سرش پایین بودو حرفی نمیزد _ازت نمیخوام الان جوابمو بدی،قشنگ فکراتو بکن به آیدین بگو بازم حرفی نزد…. لیلا از…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت 26
_غلط کرده دختره ی پرو… از خداشم باشه تو میری خاستگاریش تک خنده ای میکند و سرش را تکان میدهد…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۲۵
توی راه حرفی بینمان زده نمیشود، وقتی رسیدیم ماشین را پارک کرد و باهم از ماشین پیاده شدیم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۲۴
_آیدین خدایی بس نیست اینقدر به همه باج دادی؟اینقدر خودتو جلوی همه خار و ذلیل کردی؟ سرش را پایین می…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۲۳
_همسایه؟ یعنی اینقدر با همسایه هات گرم میگیری؟اونم مرد! به خودش جرعت میدهد و از جایش بلند میشود با صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۲۲
نفس عمیقی میکشم و سوار ماشین میشوم که یهو در باز میشود و تینا درون ماشین می آید! _مثلا چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۲۱
_اصلا معلوم هست کجایی؟! خیره سرت ،ناسلامتی مدیر عامل این شرکتی حالا یه اتفاقی بی افته یه چیزی بهم بخوره…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۲٠
با چشم های گرد شده نگاهم میکند بی توجه به سمت چادرم میروم و برسرم می گذارم،کیفم را میگیرم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب پارت ۱۹
نگاه به انگشتش میکند… خون جاری بود بلند میشود و دستمالی برمیدارد و روی دستش فشار میدهد… هیچ دردی را…
بیشتر بخوانید »