رمان
-
شوکا پارت 14
شوکا پارت¹⁴ و آرام به سوی ماشینش قدم برداشت. ماشین را روشن کرد و داخلش جا گرفت. و استارت زد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان ازدواج سنتی پارت دهم
پارت دهم الان دو روزی می گذره از اون شب که من فقط شبا دستای پیچده شده دور کمرم و…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۳۳
_بابا تو که هر شب بیرونی ازت خواسته بودم امروز و بمونی خونه. … باشه مراقب خودت باش. _فتانه جان…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش پارت 4
# مسیح تو دفتر نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم.. طبقه آخر یه برج اداری بودن این…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۶
پارت☆16 بغض گلویش را میفشرد ،خود را در آغوش مادرش انداخت و گریست، مادر آرام موههای نرمش را نوازش کرد…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۵
پارت☆15 پوزخندی زد و با خودخواهی تمام گفت : – زندگی شما ربطی به من نداره،که بخوام نگرانش باشم ،…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۳۲
(آراد) با شنیدن حرفاش چشمام چهار تا شده بود. خیلی مشکوکه صد در صد میخواد حالگیری کنه الکی انقدر قربون…
بیشتر بخوانید » -
رمان ازدواج سنتی پارت نهم
پارت نهم ـــ تو از کجا ماساژ یاد داری؟! ـــ مامانم همیشه بابام و ماساژ میداد چون کارش سخت بود…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 13
(پیشاپیش عیدتان مبارک🐰🥕) رمان شوکا پارت¹³ نیما کلافه میگوید: مامان لط… شبنم با صدایی هشدار دهنده می گوید:نــــــــیما نیما پوفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق محدود من پارت ۱۱
صبحانه ام تمام شده بود میخواستم موضوع دریا رفتن با ارزو رو به مامان بگم که یکدفعه سامان گفت امروز…
بیشتر بخوانید »