رمان سمبل تاریکی
-
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و هشتم (پایانی)
احتمالا این پارت آخره اگه کامل گذاشته بشه. باید بگم از تکتک چشم قشنگایی که منو تا اینجای رمان همراهی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و هفتم
چشم قشنگای من پارت قبلی کامل نبود برای همین دوباره قراره ارسال بشه. *** اینکه نگاه رها چه چیزی داشت،…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت آخر
از دیگر آثار این نویسنده: سمبل تاریکی(جلد اول) زوال مرگ(جلد دوم) انقضای عشقمان(جلد اول) قند و نبات(جلد دوم) تا تلافی(جلد…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و ششم
سام متعجب گفت: – مشکلت با ماشینه؟ با نفرت گفتم: – اینکه خودش لفظ مشکله. رها آرنجهاش رو به صندلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و پنجم
وارد خونه شدم. عطر ناهار توی فضا پیچیده بود. مستقیم مسیر اتاقم رو گرفتم چون میدونستم تا چند لحظهی دیگه…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و چهارم
ولوو رو که زیر درخت دیدم، دندونهام به روی هم فشرده شد. با غیظ ماشین رو سرجاش پارک کردم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و سوم
چندی به قیافه برافروختهاش خیره موندم، سپس در آنِ بیخیالی از ساختمون خارج شدم. به سمت پشت ساختمون رفتم تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و دوم
چند روزی میگذشت. غروب و طلوع، زمانهایی که آسمون رنگ میپروند و کبود میشد، تغییر شکل میدادم. با اینکه در…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیست و یکم
نفس لرزونی کشیدم و قدمی به عقب تلو خوردم. این ممکن نبود. من واقعاً قاتل مادرم بودم؟ با چشمهایی وقزده…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت بیستم
داخل چشمه آب گرم بودم. با لذت آبها رو روی شونهام میریختم. پوستم صاف و لطیف و دیگه خبری از…
بیشتر بخوانید »