رمان شیرین ترین تلخی
-
شیرین ترین تلخی پارت ۲۰
نگاهی به اطراف کرد و لباش رو بهم فشار داد و زیر دندون گرفت و بعد نگاهش رو،روی من زوم…
بیشتر بخوانید » -
شیرین ترین تلخی پارت۱۹
احساس خستگی میکردم و تشنگی لبام خشک شده بود آب رو نزدیک لبام بردم و سر کشیدم دختر کناریم دراز…
بیشتر بخوانید » -
شیرین ترین تلخی پارت ۱۸
دخترا یکی یکی از اتوبوس پیام میشدن سربازا هم یه گوشه با اسلحه ایستاده بودن به من که رسیدن یکیشون…
بیشتر بخوانید » -
شیرین ترین تلخی پارت ۱۷
دیشب تصمیمش رو گرفته بود دیگه نمیخواست به اصفهان برگرده اون فهمیده سروش زندست!و همین کافی بود!نمیخواست منت روبیک هم…
بیشتر بخوانید » -
شیرین ترین تلخی پارت ۱۶
چشمهایش را بست حس کرد پشت پلک هایش خیس شده باورش نمیشد این صدای سروش بود! دوباره چشمهایش را باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 15
وارد اتاق که شدم نفس عمیقی کشیدم فکرشم نمیکردم به این زودی عذرمو بخوان حالا روبیک درباره من چی فکر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 14
ساعتای هشت بود که تو سالن نشستم و با خدیجه در حال صحبت بودیم قبلش رفتم و مدتی رو پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۳
_میدونی ربکا سالایی که با پسرت همکلاسی بودم بهترین سالای عمرم بود اون همیشه هوامو داشت یادمه وقتی بابا منو…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۲
متحیر نگاهش کردم که دیگه نخندید و مستقیم تو چشمام زل زد و نگاه برنداشت اخمی کردم که به خودش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۱
روی تخت دراز کشیدم و بالافاصله چشمام بسته شد نه برای شام کسی سراغم امد و نه هیچی! روز بعد…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2