رمان هناس مستر
-
هناس مستر(پارت سوم)
بابا_یه گردنبند که روش سنگ یاقوته… به بچه ها سپردم ببینن منشاء این سنگه کجاست… اما با توجه به تجربهی…
بیشتر بخوانید » -
هناس مستر(پارت دوم)
دستامو دو طرف صورتش گذاشتمو سرشو از بغلم بیرون آوردم، همونطور که اشکاشو پاک میکردم گفتم: _الهی من پیش مرگت…
بیشتر بخوانید » -
رمان هناس مستر پارت اول
رمان هناس مستر با بغض به روبروم نگاه می کردم و فکر می کردم که چطور شد که به…
بیشتر بخوانید »