شعر
-
شعر
ای شاهد رسوایی دلدار بده دستم از بوی خوش زلفش می خواره و بد مستم گویید به او اندک لطفی…
بیشتر بخوانید » -
شعر کوچه _ فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار…
بیشتر بخوانید » -
غزلی از حافظ
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی…
بیشتر بخوانید » -
رقیبِ من
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من…
بیشتر بخوانید » -
شعر در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم از حافظ
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه…
بیشتر بخوانید » -
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی از فردوسی
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی چو بگذشت سال از برم شست و پنج…
بیشتر بخوانید » -
شعر آهای آدما از نیما یوشیج
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد وخندانید ! یک نفر در آب دارد می سپارد جان . یک…
بیشتر بخوانید » -
شعر گرگ از فریدون مشیری
گفت دانایى که گرگى خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر … لاجرم جارى است پیکارى بزرگ روز و…
بیشتر بخوانید » -
شعر کوچه از فریدون مشیری
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2