رمان گذشته شیرین
-
رمان گذشته شیرین پارت دوازدهم
گذشته شیرین پارت دوازدهم و میگه: قضیه مربوط میشه به خیلی سال پیش … خوب یادمه…. وقتی من ۱۴ سالم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت یازدهم
گذشته شیرین پارت یازدهم چیشده مامان جان؟ با این حرفم مامان به کمد دیواری تکیه میده میگه: آردا جان پسرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت دهم
رمان گذشته شیرین پارت دهم و به طرف ثریا خانم حرکت کردیم من : سلام ثریا خانم خوبین؟ سما: سلام…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت نهم
رمان گذشته شیرین پارت نهم چشمام تا اخرین حد ممکن گشاد میشه . یه آقایی که کت و شلوار سورمه…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت هشتم
رمان گذشته شیرین پارت هشتم من : موافقم بابا ۵ ساعت بعد بالاخره کارای دانشگاهم تموم شد و الان داریم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت هفتم
گذشته شیرین پارت هفتم اونجایی که احمدی لوکیشنش رو فرستاده بود رفتیم و در زدیم که احمدی در رو برامون…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت ششم
گذشته شیرین پارت ۶ پاکت سیگارررر؟؟؟؟؟ این تو کیف من چیکار میکنههههه. صفایی: به به خانم نیلگون صادقی ، دانش…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت پنجم
گذشته شیرین پارت ۵ به مدرسه که رسیدم تو حیاط سما رو دیدم و به سمتش رفتم . نزدیکش شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت چهارم
شیرین پارت۴ من : وای خوب شد گفتییی برم آماده شم سما : عا برو سریع یه پیراهن مشکی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین پارت سوم
* * گذشته شیرین پارت ۳ از زبان خانم بزرگ : هه عالیه ، همه چی داره طبق نقشه پیش…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2