مطالب وبسایت مد وان
-
رمان بخاطر تو
رمان بخاطر تو پارت ۶۸
3.9 (15) دستانش میلرزد نفرت وجودش را پر میکند چشمانش را سمت مالکی که بی هوش روی میز افتاده سوق…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part41
3.5 (6) در خانه را باز کرد و وارد شد _ مامان ؟ مامان _ جان بیا آشپزخونم چادر و…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت هشت
4.2 (48) چادر به سر گرفت و از خونه بیرون زد، بین راه متوجه پچپچهای در گوشی مردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت
4.4 (22) رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت 《راوی》 لحظه ای خون جلوی چشمانش را گرفت... با دیدنش،صحنه ی تیدای غرق در…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت پانزدهم
4.3 (4) مشخص نبود ناگهان پنج نفر از کجا سبز شده بودند. خب حیاط زیادی بزرگ بود و جا واسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
غرامت پارت 57
4.2 (67) * -روی تخت دراز بکش و لباستو بده بالا. سری تکان دادم و روی تخت سرد دراز کشیدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت پانزدهم
4.5 (2) بی اینکه اراده کنم، قطره اشکی از گوشه چشمم به سمت گوشم سر خورد. پس از مکثی زمزمهوار…
بیشتر بخوانید » -
رمان
مرسانا: پارت پنجاه و سه
4 (22) سرم رو پایین انداختم و گفتم : آره تو آموزشگاه کار پیدا کردم زبان خوندید؟ ـ اره مترجمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد وپنجم
3.1 (22) خندید و تایید کرد. _دقیقا! _تو شنیدی حرف هامونو؟ به کمر خودش را روی تخت انداخت. _منکه هیچی…
بیشتر بخوانید » -
رمان
مرسانا : پارت پنجاه و دو
4.3 (10) نه آقای کاویانی مسئلهای نیست منم این چیزها رو قبلاً از طریق پلیس فهمیدم پس هوش و درایت…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۴
4.6 (40) # پارت ۵۴ با تابش نور روی صورتم چشمهایم رو باز کردم. کف اتاق خوابیده بودم. تمام تنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part40(این پارته دیگه😂)
3.5 (12) _ سلام آقا احسان ؟ احسان _ سلام زن داداش کلاست کی تموم میشه ؟ _ من یازده…
بیشتر بخوانید »