مطالب وبسایت مد وان
-
رمان شوکا
رمان شوکا پارت 8
5 (2) شوکا پارت⁸ و با لبخندی که جوابش لبخند مهربان گلچهره است. او را به سوی عمارت توسلی راهنمایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ازدواج سنتی
رمان ازدواج سنتی پارت چهارم
4.9 (162) پارت چهارم سرش از توی موبایلاش در آورد و با صدای بلندی گفت:آزاده لباسای سوارکاریم و آماده کن.…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن
رمان شانس زنده ماندن پارت 3
4.8 (9) _خب بشین نیم ساعت بخواب .بعد رانندگی کن حالا ساعت ۷ بشه ۹ چه فرقی میکنه؟اصلا ساعت ۱۲…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت29
5 (1) من=اشتباه گرفتی! سرعتمو بیشتر کردم اونم دوید سمتم چشمام پراشک شده بود همه جارو تار میدیدم تاخواستم وارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان
در حصار دامون پارت اول
3.7 (23) “درحصار دامون پارت اول” بوی مطبوع قهوه حتی اتاق را هم آرام می کرد.دخترک آنقدر غرق مطالعاتش شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رمان رئیس جذاب من پارت ۲۷
4.7 (35) سرم گیج میرفت احتیاج به مسکن داشتم و احساس ضعف میکردم. موهامو همونطور شلخته از پشت محکم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ازدواج سنتی
رمان ازدواج سنتی پارت سوم
4.8 (127) پارت سوم بیکار توی اتاق می چرخیدم، بعد از اون همه خواب معلوم بود که شب سرگردون میشم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن
رمان شانس زنده ماندن پارت 2
4.7 (70) سوار پراید احسان شدم و گفتم: _ببخشید،علاف شدی بابام چند بسته تنقلات داد گفت بخورید ضعف نکنید. _اشکالی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا
رمان شوکا پارت 7
4.6 (7) شوکا پارت⁷ اشکان: شوکا کجایی؟ میدون… آرام شکلات صبحانه را بر سر نان تست کشید. و لب زد:…
بیشتر بخوانید » -
رمان ازدواج سنتی
رمان ازدواج سنتی پارت دوم
4.6 (133) پارت دوم اول از همه مردی با کت و شلوار مشکی رنگ مرتب جلو اومد، با اغوش صمیمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق محدود من
رمان عشق محدود من پارت ۹
2.8 (8) سینا نصفه چایی من رو خورد و از اشپزخونه رفت بیرون! مامانم رفت دنبالش و بهش گفت پسر…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۲۲
3.6 (21) « مروارید فیـروزه ای » #پارت_بیست_و_دو به تابلوی بزرگ دانشگاه خیره شده بودم! بعد از مدتها انگیزهای پیدا…
بیشتر بخوانید »