مطالب وبسایت مد وان
-
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۵۰
4 (32) هر دو با دیدن عکس رهام خشکشان زد این اتفاق به پسر همسایه هم مرتبط بود؟ قطعا مرتبط…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 17
4.4 (66) سری تکان میدهد و مسیرش را عوض میکند… اما هنوز چند قدم فاصله نمیگیرد که لب میزند –…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۲۹
4.7 (18) نسیم با ترس به ساعدش چنگ زد؛ ولی گفت: – واسه همین میخوام کنارت باشم. و نگاه حرصی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۴۹
4.5 (31) صدای قدم های دزد تشنه نزدیک شد نفسی کشید و خواست بزند که به آنی شوکه شد !…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۷
4.2 (26) گاوه: در اتاق را باز کردم و بدون بستنش داخل شدم کتم را درآوردم و به دستگیره کمد…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۲۸
4.1 (20) از کمبود اتاق پویا و سجاد داخل سالن میخوابیدند. پویا غلتی زد و روی پهلویش خوابید. حرفهایی را…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت ۴۸
4.4 (30) زبان خشک شده اش را تکان داد و با صدای گرفته اش گفت : _ پُ..پور..یا تمام اطلاعات…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص
رمان تقاص پارت ۲۳
4.3 (31) رفت و آمد زیاد بود. هر از چند گاهی می آمدند و به ما سر میزدند. دو نفر…
بیشتر بخوانید » -
رمان زیبای یوسف
رمان زیبای یوسف قسمت۲۷
4.4 (13) سجاد بلند شد و گفت: – من میرم بابا. چندی بعد با یک جفت کفش داخل سالن شد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 57
4 (46) وارد خانه شد و کیفش را همان جا کنار در گوشه ای پرت کرد دقیقا باید چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۴۷
4.1 (35) دست از پوست پوست کردن سر زانویش برداشت و رو به سپهر گفت: – محموله رو میدیم بهش.…
بیشتر بخوانید » -
رمان هرج و مرج
رمان هرج و مرج پارت 16
4.3 (78) – ارسلان! من ..من .. باورکن اون چیزی که تو سرته نیست در حالی که اشک هایم صورتم…
بیشتر بخوانید »