مطالب وبسایت مد وان
-
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۴۴
با دستانش اشک های صورتش را پاک میکند _دراز بکش مائده جان استراحت کن فقط سرش راتکان میدهد…
بیشتر بخوانید » -
رمان هزار و سی و شش روز
رمان هزار و سی و شش روز پارت ششم
🌒هزار و سی و شش روز🌒 🌒پارت ششم🌒 در خونه رو باز کردن و وارد شدم صدای صحبت و خنده…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part44
شب شده بود تا نمازش را خواند هانیه برای بار دهم صدایش کرد بلند شد تند تند آماده شد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 27
گرچه روز خسته کننده ای بود اما تمام شب لحظه ای خواب به چشمانش نیامد. کلافه بود از دست کار…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۸
# پارت ۵۸ با تابش نور چشم هایم را باز کردم. تو بغل کامیار خوابیده بودم و دستهایش مرا در…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕15✿
════════════════ ساتیا-البته فک کنم همون کارین باشه ولی بهرحال! والریا-باشه میپرسم،فکربدنکن شایدم توباشی! کارین،همان باعث دعوایی بود ک بین سورن…
بیشتر بخوانید » -
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 2
در کافه ای دنج در خیابان احمد آباد مشهد ، پسری با صدای بلند می خندید ، هر کسی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت شانزدهم
همه به جز کارن بیرون مغازه ماندند. کارن فوراً از تلفن مغازه شماره فرزین را گرفت. چندی بعد تماس برقرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت شانزدهم
با تمام قدرت میدویدم. برام مهم نبود از کجا سر درمیارم، فقط باید دور میشدم، از همه چیزی که من…
بیشتر بخوانید » -
رمان هزار و سی و شش روز
هزار و سی و شش روز
🌒هزار و سی و شش روز🌒 🌒پارت پنجم🌒 باز هم با فکر به تو از بقیه دور شدم _ببخشید حواسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕14✿
════════════════ ساتیا-میگم،شام میخورین؟اگه آره ولش کن حرفم طولانیه! سورن-اره خب،ولی بگو گوش میکنم ساتیا-اگه شام میخورین بعدا میگم! سورن-نه نه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۴۳
بلند میشوم و به سمت اتاق رفتم _کجا میبری نوه امو؟ لبخند میزنم میگویم _میبرمش هدیه اش رو بیارم خانووم…
بیشتر بخوانید »