مطالب وبسایت مد وان
-
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت ۲۱
4.9 (26) از حرف های ریحانه چیزهایی دستگیرش شد و توانست آیدی سارا را پیدا کند باید یه ارتباطی با…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۲۳
4.6 (35) هامون بچه را جلوی پایم گذاشت و چاقوی کوچکی از جیبش درآورد روی طناب پیچیده دور دستم کشید…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا قسمت۴۵
4 (9) جرئت نداشت حتی سرش را بچرخاند. همچنان سرش به حالت فالگوش کمی سمت شانه چپش خم بود. از…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت 91
4.6 (23) کمی اطراف را نگاه کرد. _اینطوری که نمیشه، یه چاقو از آشپزخونه بیار! ماهرو بی هیچ حرفی داخل…
بیشتر بخوانید » -
رمان هزار و سی و شش روز
رمان هزار و سی و شش روز پارت 19
4.6 (18) 🌒هزار و سی و شش روز🌒 🌒پارت نوزدهم🌒 حس میکردم وزنه بیست تنی روی چشمام افتاده و…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت سی و هشت
4.3 (80) شال ضخیم قرمزش که از جنس مخمل بود رو دور شونههاش انداخت، از اتاق خارج شد. صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۵۵
4.2 (73) فردا صبح زود سمیرا به خانه ای شان می آید برای کمک، همدیگر را بغل میکنند و روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت ۲۰
4.5 (20) ….: موهای نم دارش را با کش بست و حوله خیسش را روی در آویزان کرد تا خشک…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت 13
4.2 (41) # پارت ۱۳ ( کارن) کنار آپارتمان دایان منتظرش ایستاده بودم که بلاخره از ساختمان بیرون آمد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 47
5.1 (27) برای لحظاتی متعجب تنها به صداها گوش سپرد ولی با حرف بعدی اش دوباره ترس جایش را به…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا قسمت۴۴
4.3 (8) آرکا دستش را کشید و وقتی درست ایستاد، احساس کرد زانوهایش توان تحمل وزنش را ندارند. همچنان به…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت سی و هفت
3.9 (101) «:حالا با این جواب چطور شب سر روی بالش میزاشت؟ تموم وجودش تو این خونه بود مگه…
بیشتر بخوانید »