رمان عاشقانه
-
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۳
# پارت ۵۳ تقریبا تایم کلاس به پایان رسیده بود. صبر کردم تا همگی دانجشوها ار کلاس خارج شوند. وسایلم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۲
# پارت ۵۲ ( کامیار) عصبی بودم و احساس خفگی می کردم. در اتاقم باز شد. بوی تند عطرش تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۱
# پارت ۵۱ تکه ای نان از درون ظرف برداشتم و رویش مربا مالیدم. ذهنم خیلی درگیر بود.…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۰
# پارت ۵۰ _ خانم دم در کارتون دارن. کتاب را بستم و روی میز گذاشتم. شنلم را دورم انداختم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت7
شیما از دیدن عصبانیت من یکم نرم میشه و سعی میکنه با ملایمت منو منصرف کنه: _ آخه خره نقشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۹
# پارت ۴۹ باصدای جیغ خودم از خواب بیدار شدم. دو ماهی بود که شب ها کابوس میدیدم. دلم عجیب…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت6
دیگه مهار بغض نشسته تو گلوم غیر ممکن ترین کار عالم بود… سرمون رو به طرف هم چرخوندیم و چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۸
# پارت ۴۸ پشت پنجره اتاقم نشسته بودم و نگاهم به حیاط بود. انگار همین دیروز بود. دستم را روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۷
# پارت ۴۷ در زدم و وارد اتاق بابا شدم. پشت میز مطالعهاش نشسته بود. با دیدن من لبخندی زد…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت5
با نگرانی به صورت شیما نگاه میکنم، میدونم حرفم باعث میشه بدجوری از کوره در بره با بدبینی بهم خیره…
بیشتر بخوانید »