عاشقانه
-
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕8✿
════════════════ آرتیا-عههه راس میگه،اسمش چیه؟ سورن بی تفاوت جواب داد: سورن-اونو دیگه نمیگم!فقط یکی هست ،همینم میدونین زیاده! دخترک دیگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕7✿
════════════════ با شنیدن اسم سورن انگار نظرش عوض شد،اما زیاد حال و حوصله نداشت،دودل بود! برای رفتن پیش دلبرکش حاضر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕6✿
════════════════ حالا دیگر ب بودن با فردی مانند ارلین ک5سال کوچکتر بود علاقهای نداشت! همینطور با بودن با آراد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕5✿
════════════════ آراد-سورن و پسرخالهش دانا ارلین-انقد بیشعورن دوتایی ب این بزرگی اومدن ریختن روسر آرادِ بیچاره! ساتیا-لابد دلیل دارن آراد-آره!البته…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت6
دیگه مهار بغض نشسته تو گلوم غیر ممکن ترین کار عالم بود… سرمون رو به طرف هم چرخوندیم و چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت4
لا کمر خم شده از کنارم گذشت که اروم گفتم: _بابا.. صدای متوقف شدن قدمهاشوشنیدم.. اب دهنمو قورت دادمو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت3
در حالی که امین دستشو گرفته بود از کنارم گذشتن که اروم پچ زدم : _وایستا… متوجه سکوت جمع شدم..…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت5
با نگرانی به صورت شیما نگاه میکنم، میدونم حرفم باعث میشه بدجوری از کوره در بره با بدبینی بهم خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت1
#پارت_۲ قدمی به عقب برداشتم… از زمین و اسمون بارون میبارید … به زودی همه متوجه نبودنم میشدن… تند سرمو…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۲۳
_همسایه؟ یعنی اینقدر با همسایه هات گرم میگیری؟اونم مرد! به خودش جرعت میدهد و از جایش بلند میشود با صدای…
بیشتر بخوانید »