عاشقانه
-
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۷
شالش را درست کرد و به سمت میز رفت، سعی کرد حواسش را با مرتب کردن میز،پرت کند جاشمعی را…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۱
(۲ ماه بعد از مرگ محمد ) بوی پیاز داغ را که حس کرد احساس کرد تمام دل و روده…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۶
باید با آیدین حرف میزد…باید گذشته را میفهمید! _نگین منو میبری خونه ی آیدین؟ _آره…فقط حالت خوبه؟ _خوبم…فقط سریعتر برو…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت58
كنگره 60به منظور رهايي معتاديني كه همواره خواستار رهايي از اعتياد بوده اند و راه حل براي درمان پيدا نكرده…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت57
بابا بلند شد خداحافظی کرد ورفت سرکار منم همون جور که نشسته بودم رفتم تو فکر وبرای آینده برنامه ریزی…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت56
_چیشده مشکلی هست کمکی میتونم بکنم _چیزی نیست یکم بخاطر این چند روز ترسیده خوب میشه شما کارش داشتین _راستش…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت 55
رسیدیم خونه با اعصاب خراب رفتم اتاقم یه دوش آب سرد گرفتم تا یکم آروم بشم اما زیاد تاثیر نزاشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت54
رسیدیم کلانتری دیدیم زیبا رو بردن داخل اتاق منم اجازه گرفتم منم رفتم داخل تا ببینم چه خبره _سلام جناب…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳٠
صدای پچ پچ ها بلند میشود درمیان جیغ ها و گریه هایش ،مهیار را میبیند که با وحشت و نگرانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت53
آرشاویر کارم که شرکت تموم شد زود برگشتم تا آماده بشم بریم شب خونه زیبا به نظرم اینجوری بهتر هستش…
بیشتر بخوانید »