نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آیدا

رمان آیدا پارت 19

2.5
(302)

طبق گفته اش چند دقیقه بعد در خواب عمیقی فرو رفت
حداقل نفس های منظمش این طور می‌گفت!

حالا آیدا بود که با حرف های سام به فکر فرو رفته بود
سام بی دلیل کاری نمی‌کرد و حالا قطعا دلیلی داشت که آیدا را با خودش میبرد

چشم هایش بر اثر سردرد زیاد می‌سوخت و حالش زیاد خوب نبود
نفس عمیقی کشید و خیره ی مسافر ها شد

گرچه کار لذت بخشی نبود اما باز هم فکر و خیالش را از حوالی سام دور میکرد!

……..

دسته ی چمدانش را در سمت فشرد و کنار پرهام منتظر سام ماند

چند دقیقه ای بود که در اطلاعات فرودگاه مشغول صبحت بود
دقیقا نمیدانست چه سوالی دارد که آن همه وقت را تلف میکرد.

خوابش می‌آمد و خسته بود
پرهام نفس کلافه ای کشید و خیره ی سام شد

از زمانی که به فرودگاه رسیده بودند پلیسی جوانی مشکوک خیره اشان بود
گرچه آیدا هیچ متوجه آنها نبود

پرهام نگاهی به آنها انداخت و دوباره با استرس خیره ی سام شد

پلیس جوان چند ثانیه بعد بیسیمش را نزدیک دهانش کرد و چیزی گفت اما از آن فاصله هیچ چیز شنیده نمیشد

پرهام با قدمی بلند خودش را نزدیک سام کرد و کنار گوشش گفت:

-باید بریم

با دیدن پلیس که نزدیک می‌شد تند تر گفت:

-ما ی مشکل دارم سامی!

این جمله عجیب برایش آشنا بود
بدون آنکه شناسنامه اش را از اطلاعات تحویل بگیرید به سمت آیدا راه افتاد و چمدانش را سری در دست گرفت

گرچه شناسنامه‌ به نامه خودش نبود اما باز هم به کارش می آمد

همان طور که با قدم های بلند به طرف درب خروجی راه می افتاد گفت:

-ماشین پارکینگ هستش باید سری از فرودگاه خارج بشیم

لحظه ی خارج شدن صدای پلیس را هم شنید که می‌گفت:

-صبر کنید آقا

توجهی به حرفش نکرد
چون اگر سام را به خوبی شناسایی کرده بود بیشتر تلاش می‌کرد تا خودش را به آنها برساند!

ولی می‌دانست که به خاطر آن دختر زیاد دنبالش هستند

بدون تعلل سوار ماشین شد و تا در ها بسته شد سری از فرودگاه با سرعت باورنکردنی اش خارج شد

نفس آسوده ای کشید و خیره ی جاده شد

بارانی که شهر را شستشو میداد عجیب خاطره ی آشنایی با سام را برایش تداعی میکرد

با دست بخار های شیشه را پاک کرد و خیره ی باران شد
بغض کوچکی گلویش را در برگرفته بود
اما هرچه بود تکلیفش با خودش هم مشخص نبود
تسلیم شده بود یا..؟

چند ثانیه بعد سام آینه را روی صورتش تنظیم کرد و درحالی که نگاهش میکرد گفت:

-اگر گرسنه هستی بگو بریم شام بخوریم

چرا مهربان بود؟!
کاش با مهربانی هایش نمک بر زخم هایش نباشد

نگاه از باران گرفت و آرام گفت:

-نه فقط خوابم میاد

بغض صدایش به حدی آشکار بود که متوجه شود؟

لبخند محوی زد و سرش را تکان داد

از زمانی که به یاد داشت هرگز زن ها را طعمه کارهایش قرار نداده بود
ولی این روز ها کارهایش عجیب در هم گره خورده بود که آیدا را وارد بازی کرده بود

فکرش مشغول آیدا و جیمز بود
با خودش فکر کرد که اصلا آیدا مورد قبول جیمز قرار میگیرد؟
یا قرار بود تمام محموله از دستش خارج شود!

زمان زیادی طول نکشید که خودش جواب خودش را داد
“از خداش هم باشه دختر به این خوبی”

از نظرش آیدا دختر خوبی بود یا تنها از
چشم های جیمز حرف میزد؟

کلافه بود و عصبی!
شاید دلیلش وجود آیدا بود که باعث می‌شد برای چند لحظه هم که شده عذاب وجدان وجودش را پر کند

دختری بی گناه که تنها به خاطر سودش وارد بازی کرده بود

همان طور که داخل کوچه می‌پیچید حرف های خودش را به خاطر آورد که ادعا میکرد بی رحم بود اولین شرط موفقیت است

اما باز هم عجیب در فکر بود.
ماشین را کنار درب آهنی پارک کرد و زودتر از همه پیاده شد

درحالی که کلید را در قفل می‌چرخاند بلند گفت:

-ماشین رو خودت بیار تو

بدون آنکه منتظر حرفی باشد وارد خانه شد
شاید کمی تنهایی برایش کافی بود تا فکر و خیالش را منظم کند

به هرحال باید فردا سرحال سر قرار با جیمز حضور پیدا کند!

(لطفا کامنت فراموش نشه✨)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا : 302

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
44 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
1 سال قبل

ببینید من شرط میبیندم که سام آیدا رو نگه میداره😁😁😁

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نگوستی ازلج ما دختره رو میفروشه می‌ره….عالی بود خسته نباشی

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

غلط کرده😒😂

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نیستی ها کجایی چندروزه؟

لیلا ✍️
1 سال قبل

خسته‌نباشی😊 اصولا کسایی که اسمشون سام باشه ذات پاکی دارند😁

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

صددرصدددد😁😁😁😁😁😁😅

لیلا ✍️
1 سال قبل

چرا کسی رمان منو نمیخونه🤢

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

کدوم رمان؟

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

نوش‌دارو دیگه🤒

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

کاش هیچوقت تو رماندونی نمیذاشتم اصلا شاید فصل دومش رو همین‌جا بذارم آره همینه

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

دارم خل میشم اصلا🤒 فکر کنم سرماخوردگی داره میزنه به مغزم همون‌جا خوبه

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

من مطمئنم خواننده هاش بیشترین ولی میگم کامنت نمیذارن

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

توخل شدی اصلا رد دادی اون طرف خیلی کامنت نمیذارن

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

آره بابا درسته به کامنت نیست که🤦‍♀️🤦‍♀️

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

پس چته؟

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

ولی میدونی چون با زحمت این رمان رو نوشتم دوست دارم نقد شه در مورد رمان شخصیت‌هاش اینجا راحت‌تر بود هر چند فضاش کوچیکتر!!

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اما خب مهم نیست تو درست میگی حتی اگه هیچ کامنتی هم نباشه مهم اینه که تو یه فضای بزرگتر دیده میشه

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

داری نازمیکنی نازکش میخوای خودم همه ی نازاتو یه جا میخرم خواهرقشنگم

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

ازچیز دیگه ای دلگیری گیر دادی به این موضوع

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

نه بابا کلاً آدم نگران و استرسیم زودرنجم خب لجم میگیره اونور زیاد بحثی نمیشه یه کامنتم به زور تایید میشه

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

واسه اولین بار به امیرعلی حق میدم خوب ما دوتا رو شناخته😉

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

چرا چیشده مگه؟ حرفی زده!

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اینکه من وتو بمب استرس ووابستگی بیش ازحدیم

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

دقیقاً😔

مائده بالانی
1 سال قبل

خسته نباشی.
فکر کنم سام کم کم داره به آیدا علاقه مند میشه
خدا کنه ایدا رو نفروشم به جیمز

لیلا ✍️
پاسخ به  مائده بالانی
1 سال قبل

جیمز خوبه‌ها شاید از قضا فرشته نجات آیدا شد😂

آلباتروس
1 سال قبل

من موندم وقتی پلیسه بود چرا آیدا هیچکاری نکرد؟!!

Ghazale hamdi
1 سال قبل

هیچ پیش بینی ندارم فقط امیدوارم آیدا رو نفروشه🥺🥺🤕
عالی بود سعیدییییی🥰🤍✨️

نسرین احمدی
نسرین احمدی
1 سال قبل

عالی بود و کوتاه وزیبا پس منتظر پارت بعدی هستیم ۱۵۰امتیاز👏👏🥰 راستی کدوم کشور رفتن؟ پس پلیس مشکوک شد بعد اون شناسنامه هم خوب جا موند هر چند که اسم واقعی شأن نبود؟

camellia
camellia
1 سال قبل

😓🤕😔😱ای ولی این دخترگناه داره سام عوضی.مرسی به خاطر پارت گزاری,خوبتون.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط camellia
تارا فرهادی
1 سال قبل

سام خر
حالا شایدم به قول لیلا جیمز فرشته ی نجات شد🙂
خسته نباشی سعیدی

𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉
1 سال قبل

وای عزیزم چند روزه نیومدم کلی پارت اومده الانم که وقت نمی کنم بخونم 🫠🥲
فردا بخونم نظرم و بهت میگم عزیزم

دکمه بازگشت به بالا
44
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x