رمان آیدا پارت 43
“چند ساعت قبل”
همین که موبایلش ردیابی شد تند از روی صندلی بلند شد و درحالی که به سربازی دستور آماده شدن میداد کتش را تن کرد و از اتاق خارج شد
خانه ی سام نیم ساعتی با آنجا فاصله داشت
به همراه دو سرباز به سمت خانه اش حرکت کردند
دعا دعا میکرد که سر موقع برسد و سام هم در خانه باشد
….
نگاهی به ساختمان انداخت و بعد از چند لحظه وارد شد
دقیقا نمیدانست در کدام واحد هستند
کارتش را در آورد و نزدیک مرد میانسالی شد که پشت میز نشسته بودند
کارتش را روی میز گذاشت و نام سام را پرسید
مرد که گویا زیاد با اهالی انجا آشنا نبود دفتر مقابلش را برداشت و بعد از چند لحظه نگاهش را به مهرداد داد و گفت:
-اهان،اونا طبقه ی دوم هستن که دو تا پسر جونن ولی بیشتر وقتا خونه نیستن و شبا میان الانم ی بیست دقیقه ای میشه که هر دو رفتن
کلافه دستی به صورتش کشید و گفت:
-خب میشه کلید واحدش رو بدین؟
-ی کلید هستش که دست خودشونه و اینکه من اجازه ندارم اگه داشته باشمم بدم
خوب میدانست به همین راحتی ها نمیتواند وارد خانه اش شود
تشکری کرد و نزدیک سرباز هایی شد که همراهش آورده بود
با لحنی جدی لب زد:
-من باید برم ولی شما باید بمونید اینجا و خوب حواستون باشه که کی میان،با اومدنش کاری نداشته باشید فقط بهم خبر بدید ولی اگر خواستن دوباره از خونه خارج بشن اجازه ندید
بعد از آنکه حرف هایش را زد از آنها فاصله گرفت
باید فعلا مراقب آیدا میبود
آن طور که پدرش میگفت امکان داشت سام به دیدارش برود.
———-
فعلا در بازداشتگاه میماند
ولی برایش عجیب بود که سام هیچ ترسی در نگاهش نیست کاملا عادی بود و همین حرص مهرداد را در می آورد
پوشه اش را از روی میز برداشت و از اتاق خارج شد
شاید بتوانند کمی حرف از سام بکشد ولی خب همین هم بعید است!
….
صندلی را مقابلش گذاشت و درحالی که رویش جای میگرفت لب زد:
-خب آقای حیدری اینطور که پیداست شما بالاخره گیر افتادین
سام پوزخند زد و چیزی نگفت.
کاش آنقدر روی اعصاب مهرداد رژه نرود!
با عصبانیت پوشه را روی میز کوبید و گفت:
-اهمیتی واست نداره نه؟
سام نگاهش را به چشم هایش داد و آرام زمزمه کرد:
-جرم آدم ربایی هر چی که باشه مقاومت نمیکنم
خودش را به کوچه ی علی چپ زده بود؟!
-فکر کنم خبر نداری که ما برای تمام کثافت کاری هات شاهد داریم
برای لحظه ای حرف هایش را باور کرد اما فقط برای چند لحظه!
تمام حرف هایش بلوفی بیش نبود
خودش که خوب میدانست هیچ چیزی به جا نگذاشته که شاهدی هم داشته باشند
اما با صدای مهرداد ناباور سرش را بالا آورد:
-آیدا شاهد اصلی هستش
آیدا؟!
همان آیدایی که قلبش را ربوده بود؟!
نباید باور میکرد!
با اینکه خودش هم در فکر فرو رفته بود اما با لحنی کاملا خونسرد گفت:
-واسه کارای نکرده؟
مشکلی نیست هر چند تا شاهد میخوای داشته باش جناب سرگرد.
اعصابش کاملا بهم ریخته بود
شاید هم خسته بود
بدون هیچ حرفی از جایش بلند شد و آنجا را ترک کرد.
………..
از وقتی که فهمیده بود سام بازداشت شده لحظه ای آرام و قرار نداشت
اشک هایش را که بی مهابا صورتش را خیس کرده بود پاک کرد و از اتاق خارج شد
باید پدرش را راضی کند که رضایت دهد
آن طور که پیداست هیچ مدرک دیگری فعلا ندارند
پدرش روی مبل نشسته بود و گویا مشغول تماشای تلویزیون بود
شاید هم این طور وانمود میکرد
با هم همان چشمان سرخ کنارش نشست و زمزمه کرد:
-بابا
اخم ریزی بین ابروهایش نشاند و به سمتش برگشت:
-چی شده؟
با اینکه خجالت میکشید در موردش صحبت کند اما باید به خاطر سام پدرش را راضی کند!
-شکایتتون رو پس بگیرید که آزاد بشه
با عصبانیت نگاهش کرد و تند از جایش بلند شد
درحالی که به سمت اتاق حرکت میکرد گفت:
-حتی حرفشم نزن
قبل از آنکه وارد اتاق شود خودش را به او رساند
جلویش ایستاد و با گریه گفت:
-خواهش میکنم بابا
با اینکه دوست نداشت عصبانی شود یا حتی سر آیدا داد برند اما او کاملا اعصابش را بهم ریخته بود
اول با ملایمت و بعد با صدای بلندی داد زد:
-عقلتو از دست دادی دختر؟
حتی یک درصد هم فکر نکن که همچین کاری میکنم
آیدا با التماس نگاهش میکرد اما پدرش تنها با عصبانیت حرفش را میزد
حتی به آمدن شیدا هم توجهی نکردند
چند لحظه همان طور نگاهش کرد و در آخر بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد و در را قفل کرد
کنار دیوار نشست و با اشک نگاهش را به شیدا داد
چشم های او هم با سر زنش خیره اش بود
ولی با تمام این ها سعی کرد حداقل کمی او را درک کند
..
(کامنت فراموش نشه ✨)
خیلی زیبا بود
خسته نباشی.
طفلک آیدا که گیر کرده نمیدونه چیکار کنه
ممنون که خوندی مائده جان🌷🌿
اره به هرحال نمیتونه بیخیال سام هم بشه.
این آیدا رو اعصاب منم رفته😑 دختره زر زرو🙄😒 اسیر دلشه کلا منطقش از کار افتاده
خداقوت خوش قلم
چی بگم دیگه 🤦🏻♀️😂
ممنون که خوندی لیلا جان🦋🍄
فقط منتظرم زودتر پارتای بعدی بیان ببینم تکلیف عشق این دوتا چیه
خسته نباشی سعید جان
صبر کنید متوجه میشد
ممنون از نگاهت گلی جان✨🎈
عالیییی خسته نباشی😊💫
ممنون آیلی جان🌸🌿
ممنون سعید جونم😘.میگم پارت تکراری بود,یا اینکه قبلا توی رمان لند گزاشتی? اینو خونده بودم😊باباهه چرا کوتاه نمیاد خو,خوب برش گردوند دیگه🤗
خواهش میکنم کاملیا جان
توی رمان لند زودتر پارت میزارم برای همین قبلا اونجا خوندی شما
پارت بعدی رو هم سعی میکنم زودتر بفرستم رمان لند
اره دیگه به هرحال نمیخواد سام آزاد بشه 🤦🏻♀️
ممنون از نگاه قشنگت گلی🌷🦋
دلم برای سام سوخید عییی🥲
خسته نباشین🫂
ممنون که خوندی ادا جان🌿🎈
در اینکه آیدا عاشقه شکی نیست اما منطقش رو از دست داده؟
خسته نباشی سعید
فراموش کردن سام براش سخته
ممنون فاطمه جان🍄⭐
دلم میخواست پیش آیدا بودم میگفتم عاشق شدی که شدی میخوای دیوارهای زندانو واسه آقا سام بشکافیم بعدم فرش قرمز بندازیم؟🤣
طرف هزارتا غلط کرده بعد اومده عاشقم شده😑👊🏻لااقل عاشق یکی میشد که پلیس نباشه باباش🤣
عجب 😂
پدرش پلیس نیست فقط از سام شکایت کرده برای آدم ربایی دخترش
البته برای کار های دیگه اش فعلا مدرکی ندارن
ممنون از نظرت نرگس بانو 🦋🌿
کنجکاوم بدونم ته داستان سام با اون همه جرم چیه؟
خدا قوت دختر.
متوجه میشد😄
ممنون آلباتروس جان🎈🌷
سام آیدا را گروگان گرفت تا پدرش مدارک رو در عوض آزادی دخترش بده حالا این سوال کدوم مدرک که خود سام هم دنبالش بود اون مدارک باید مهم می بودن که سام دست به گروگانگیری زد واین همه داستان برا خودش بوجود آورد. بعد پدر آیدا به دخترش پیشنهاد همکاری با پلیس را داده در حالیکه خودش موضوع گم شدن یا هر بلایی که سر مدارک آمده رو به پلیس نگفته و اگه هم گفته باشه که پلیس الان پیگیر هر دو موضوع در ضمن اون خونه کوچه یا خیابان دوربین مدار بسته نداشت که به پلیس برای رسیدن به مجرم اصلی کمک بکنه منظورم پرهام که با مدارک رفت.
پدر آیدا قبلا با سام کار میکرده و وقتی فهمیده چه کارایی میکنه دیگه نخواسته باهاش کار کنه
مدارکی که برده بود فلشی بود که دستش داشت
وقتی آیدا زنگ زد و گفت که برن نجاتش بدن گفت مدارک نابود شده و نیست
و از آیدا خواست مدارکی جمع کنه که وقتی برگشت راحت بتونن سام رو دستگیر کنن
و وقتی آیدا نبود تمام چیز هایی رو که میدونست به پلیس گفت ولی خب بدون مدرک که کاری نمیشه کرد
آیدا هم تنها صحبت های کوتاه خودش بود و مدرک دیگه ای نداشت
مهرداد سراغ خونه اش رفت و پس اگر دوربینی بوده قطعا بررسی میکردن
ممنون که خوندی نسرین جان🦋🍄
The factory’s skilled workforce employs advanced manufacturing techniques to produce fittings that meet international standards and specifications. Elitepipe Plastic Factory
امروز کسی نبست تایید کنه؟🙃
منم سوالم همینه😁
عذر میخوام ولی واقعا یک نفر نبست پارت ما رو تایید کنه.
از صبح فرستادیم.
بخدا دلم نمیخواد شب تایید کنید ویو کم بخوره
مدیر سایت دسترسیم دچار اختلاله خیلی از بخشهاش برام محدوده! مشکل از کجاست؟ چون گوگل گوشیم حافظهاش رو خالی کردم اینترنتمم خوبه رسیدگی کنید💚
چرا هیچ خبری از پارت جدید نیست سعید ژونم?🙁خوبی?