رمان شوکا
رمان《 شوکا》پارت 4
گارسون حرفش را قطع کرد. و لب زد:
گارسون: چی میل دارید؟
نیما بدون سوال پرسیدن. از تیارا به دختر گارسون روبه رویش جواب داد:
نیما: یه چلو کباب یه میرزا قاسمی با یه کوکا و یه فانتا
دختر چشمی گفت. و رفت.
نیما: می خوام صیغه ات کنم.
تیارا: باشه با کدوم پول؟ هان وقتی پول همین فانتا هم نداری؟
نیما: باشه میرم…میرم اصلا التماس حاجی
تیارا: نه نیما…ببین…
شبنم: خوب پسرم رو خام خودت کردی. دخترک
دختر بلند میشود و “سلام” آهسته ای میکند. که زن به جای سلام تمام حرصش را در سیلی که در دهن دختر میزند خالی میکند.
نیما متعجب و عصبی غرید:
نیما: مامان درست رفتار کن.
تعدادی از جمعیت در رستوران متعجب به آنها چشم دوختند.
لطفا پارتتون بلند باشه در این غیر این صورت تایید نمیشه