رمان بامداد عاشقی

بامداد عاشقی پارت ۵۳

نمی‌دونم اما هیچ دلم نمی‌خواست محتوای نوشته شده داخل نامه رو ببینم..
شاید میدونستم..!
داشتیم برمیگشتم یزد و من تمام راه هایی که ممکن بود از طریقش با آریا ارتباط برقرار کنم رو امتحان کردم..
و در آخر بی هیچ نشانه ای قصد برگشت کردیم..
رفتن این دفعه کاملا متفاوت بود..شاید دیگه برگشتی درکار نباشه..
قبل از رفتن داخل برگه ای شماره ی موبایلم رو نوشتم و به بقالی سر کوچه دادم گفتم هر کس سراغی از من گرفت شماره رو بهش بده..
تمام وسیله هام رو از جمله نامه رو داخل کیفم جا دادم و راه افتادیم..
دوباره مثل قبل با قطار رفتیم و خونه ی خاله ساکن شدیم..
با دلی که سراسر آشوب بود وارد اتاق شدم..
روبه روی پنجره نشستم و در آخر با هیجانی وصف ناپذیر نامه رو از کیفم در آوردم..
گرچه نمیدونستم از طرف کی هستش اما گویا الهام شده بود بهم که کسی جز آریا نمیتونه باشه..
کاش هرگز نمیخوندم که نامه برای بار دوم منو کشت!
“سلام
الان که داری این نامه رو میخونی من ازت خیلی دورم..نه تنها در یک شهر نیستیم بلکه زیر آسمون یک کشور هم نیستیم!
تقصیر خودت بود که بارها شکست خوردی..میدونی هرگز فکر نمی‌کردم که بتونم دوباره دلت رو به دست بیارم اما ساده تر از این حرفا بودی خانم!
روزی که جلوی اون کسری بی همه چیز غرورم رو با خاک یکسان کردی برای من مردی آنا حسینی!
نمی‌دونم شاید حالا که در برابر نگاه های خانواده ات غروری ازت به جا نمونده دلم خنک شده..!
بازی بود که خودت شروع کردی میدونی که من هرگز بازنده نیستم تو که باید خوب بفهمی..
فکر کردن بهش هم مانند کابوس میمونه برای من..ازدواج..اونم با تو!
شاید مثل جک باشه و شاید کابوس!
همون موقع ها باید میرفتم..تنها چیزی که چند ماه منو نگه داشت این بود که مثل خودم بشکنمت..
حالا دیگه راحت میتونم کشوری داخل که آثاری ازت نیست زندگی کنم..
به درود خانم حسینی!

آریا”
متوجه نشدم که کی قطرات اشکم برگه رو خیس کرده..
از جام بلند شدم و برگه رو مچاله کردم و پرت کردم روی زمین و داد زدم
_نهههههه
حسی که تمام وجودم رو در بر گرفته بود نفرت بود..
بتی که ازش ساخته بودم فرو ریخته بود و ترکش هاش قلبم رو با خاک یکسان کرده بود
چه خوب که صدای فریادم به طبقه پایین نمی‌رفت!
حنجره ام می‌سوخت و خسته بودم و با دلی شکسته کنار دیوار سر خوردم..
از خودمم حالم به میخورد به خاطر کسی مثل اون گریه میکردم..
حالتم دست کمی از جنون نداشت!
برای لحظه ای گریه ام قطع شد و در سکوت خیره به دیوار شدم..
تنها صدای موبایلم بود که سکوت سنگین اتاق رو میشکست…
امیر بود که دست از سرم برنمیداشت
ولی مگه توانی برای پاسخ دادن داشتم!
کلمه کلمه ی حرفاش مانند پتک روی سرم کوبیده میشد..
عشق!
حالا چه کلمه ی نامفهوم و نا آشنایی بود
می‌خواستم با چه کسی برم زیر یک سقف!
تاریکی‌ همه ی اتاق رو گرفته بود..
فراموشش میکردم!
قبل تر ها عشق بود که اجازه ی فراموشی نمی‌داد..
ولی نفرت قدرت زیادی داشت
توی تاریکی دستم رو به طرف گوشی دراز کردم و جواب دادم
_بله
صدام گرفته و آروم بود ولی صدای امیر سراسر عصبانیتی بود که تا کنون ندیده بودم ازش
_معلوم هست کدوم جهنمی هستش..دو هزار بار بهت زنگ زدم
عذاب وجدان داشتم به خاطر آریای بی همه چیز امیر رو نادیده گرفته بودم کسی که تمام مدت پشتم بود
_داستان داره امیر
صدای غمیگنم حالیش کرد که چیزی شده.. عصبانیتش فروکش کرد و با مهربانی همیشگی گفت
_چی شده آنا
سکوت کردم و قطره ای اشک دوباره از چشمم چکید
_دق نده منو بگو چی شده
امیر نعمت بزرگی بود که خدا بهم داده بود..تمام وقت ها به حرف هام گوش میداد
_میام واست توضیح میدم
شب بود و باید فردا می‌رفتم
_کجایی مگه؟
_فردا میام سرکار
بدون حرفی قطع کردم و به طرف دست‌شویی رفتم..
قول میدم خودم رو نو بسازم..آنایی که آریا به خاک تبدیل کرد رو از نو می‌سازم
جلوی آینه ایستادم و صورتم رو شستم
همراه قطرات اشکی که شسته میشد آریا هم برای همیشه از قلبم شسته و بیرون رفت..
گرچه سخت بود اما از نو روی پای خودم می ایستادم..
فردا دوباره برمیگشتم سرکارم و کنار امیر ادامه میدادم..
باعث تأسف هستش که به خاطر کسی مثل آریا گریه کنم..
تنها اشتباه من این بود که بچگی کردم..
“بچگی کردم و از لای لجن گل چیدم”
از دست شویی با قلبی که به سنگ تبدیل شده بود خارج شدم
از فردا همه چیز متفاوت شروع خواهد شد..روزی برای من!

(پارتی که قول دادم..کامنت فراموش نشه 😊)

4.5/5 - (308 امتیاز)

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
52 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
25 روز قبل

وایی آریا بیشرفف
من بغض کردم سرششش🥲

Newshaaa ♡
25 روز قبل

آخه مرتیکهههه ی بی…….
کثافت عوضی گاو الهی خدا سر جد و آبادت بیاره همین بلا رو نکبت آشغاااااااال بی لیاقتتت😡😡😡😡😡😡😭

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

آره تازه چیزهای دیگه ای هم بودن که قابل پخش نبود من اونا رو تو دلم گفتم🙂🗡

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

🤣😂

Newshaaa ♡
25 روز قبل

خودش ناموس ندارهههه😡😡😡😡
مهی جون نیوشا اگه این نره با امیر من قهر میکنمم😡

off ?
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

اوه الکی پسر من و مال کسی نکن🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  off ?
25 روز قبل

با تو هم قهر میکنم میخواد پسرای بی ادبش رو ترشی بندازه نه میذاره آرتا بگیره نه امیر اه🤢🤦🏻‍♀️

off ?
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

🤣🤣🤣
حالا امیر رو باید فکر کنم🤔🤔🤔🤔
گرشا هم که زنش نمیدم🤣🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  off ?
25 روز قبل

نه خیرم گرشا آقاس رو هوا میبرنش

off ?
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

گرشا رو که به هیچکی نمیدم🤣🤣🤣
بچم گناه داره😪

Newshaaa ♡
پاسخ به  off ?
25 روز قبل

نه من به فاطمه گفتم چون آرتا دلش گیره یکی دیگه براش پیدا میکنم گرشا رو بدیم به اون🥺🤣
البته گرشا واقعا کرایه اگه برای خودم نمیخوامش دلیل داره….😁🤣

off ?
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

الهی پسرم گرشا😪😪🤣🤣
اوووو کیو داری تووو🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

چه بهتر بره گم شه الهی تو همون کشور دیگه بره زیر تریلی

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

آریا از اولش هم یک اشتباه بود…یک خطای بزرگ…خطای خلقت!😑🤦🏻‍♀️

off ?
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

دیدید من از همون اول میگفتم آریا دماغو🤣🤣

camellia
camellia
25 روز قبل

پسره روانیه رسما.😠😡 خبرت بری برنگردی ایشاالله😡💣 اعصابم به هم ریخت💔.ممنون که خوش قولی کردی.

HSe
HSe
25 روز قبل

چرا من اتقدررر حرص میخورمممم …. مرتیکهههه…. الله اکبر صلواتت …

تروخدا من انقدر سر این رمانا خرص میخورم اخر میمیرم 🤕

off ?
پاسخ به  HSe
25 روز قبل

من سکته کردم هلی جون
سکته ی قلبی💃💃
الان تو ccu ام🤣🤣

HSe
HSe
پاسخ به  off ?
25 روز قبل

😅😅 منم دارم بهت می پیوندم ضحی

لیلا مرادی
25 روز قبل

خسته‌نباشی عزیزم دلم واسه آنا سوخت
ولی واقعا به آریا نمیخورد انقدر تنفر از آنا داشته باشه 😞

لیلا مرادی
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

پسره خوب بلد بود نقش بازی کنه واقعا من اگه آنا باشم تا اون سر دنیا هم دنبالش میرم و حقشو میزارم کف دستش تا دیگه با احساسات دختر دیگه‌ای بازی نکنه

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا مرادی
25 روز قبل

آخه این هم لیاقتش نبست حتی لیاقت نداره توف بندازی تو صورتش😡

لیلا مرادی
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

ولی یه چیزی آریا هنوز هم حقیقتو نفهمیده الان کسری کجاست کاش آنا بره با کسری ملاقات کنه و بهش بگه که دیگه واسش آریا مهم نیست با هم نقشه بچینند کسری واقعیتو تعریف کنه اونم صدای ضبط شده‌اش رو بفرسته واسه آریا آخ که چقدر بسوزه

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا مرادی
25 روز قبل

آره سوزشش وقتی آنا رو تو بغل امیر ببینه بیشتر هم میشههه وووییییی مهی تورو خدا آنا بره بغل امیر بعد آریا ببینه بسوزه بعدشم بمیره🥺🥺🥺

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

معلومه که ممکنه کاری نداره که😂😂
ببین آریا جوون مرگ شده برمیگرده ایران بعد میره مسافرت تو لابی هتل امیر و آنا رو میبینه که اومدن ماه عسل بعدشم گلبش میگیره میمیره🥳

off ?
پاسخ به  Newshaaa ♡
25 روز قبل

نیوش میای پی وی باید یه مشورتی باهات انجام بدم🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  off ?
25 روز قبل

اومدم 😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  off ?
25 روز قبل

ضحی من نتم قطع شر یه لحظه بیا دوبازه

لیلا مرادی
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

حرفت درست ولی بالاخره آریادهم باید تاوان کارشو بده وگرنه خودم یه سناریو میچینم و یه بلایی سرش میارم

لیلا مرادی
پاسخ به  saeid ..
25 روز قبل

پریود باشی نقطه اوج رمانت هم داری تایپ میکنی و وضعیت ناجوری هم تو داستان به وجود اومده

خواستم بگم من الان انبار باروتم و هر آن ممکنه منعجر شم پس دم پر من نیاین🤒🤕

Ghazale hamdi
25 روز قبل

ستیییییییی🥺😢😭
کجاییی😭😭😭

nushin
nushin
25 روز قبل

آریای کثاااااااااافتتتتتتتتتتت
خسته نباشی جانیم💖

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
52
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x