نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان بامداد عاشقی

رمان بامداد عاشقی پارت ۱۸

4.4
(43)

ببینم چی این همه ذهنش رو مشغول کرده،ی جای نقشه که نمی تونست درست کار کنه روش توی ی یک حرکت آنی خودکار رو از دستش قاپیدم و نقشه رو به طرف خودم کشیدم خم شدم کامل و شروع کردم
چند دقیقه بعد نقشه رو به طرفش برگردوندم و سرمو بلند کردم خیره شده بود بهم چشمکی زدم و با لحن شیطون گفتم
-خواهش میکنم..قابل شما رو نداشت
لبخند محوی زد
-ممنون
سری از جاش بلند شد و دو سه تا کاری رو که باید تموم میکردم داد دستم بلند شدم برم که گفت
-بشین همون جا کارتو بکن نیازی نیس هر دقیقه بری بیای
و به رو به روش اشاره کرد..به طرف صندلی رفتم و شروع کردم ولی همش سرفه میکردم..سرماخوردگی بدی بود
-بلند شو برو آب جوش بخور
با اخم داشت نگام میکرد..بلند شدم و رفتم ی آبجوش برای خودم ریختم و ی لیوان چایی هم واسه آریا،لابد اونم خسته بود دیگه..وارد اتاق شدم
-بفرمایید رییس
چاییش رو برداشت و منم آب جوش یکم خوردم اما سردرد شدیدی داشتم سرفه ام هم قطع نشد هیچ احساس سرما میکردم
بلند شدم برم قرص بیارم و سویشرتم رو بپوشم که گفت
-کجا
– میخوام برم قرص..(سرفه)بیارم
از توی کشو بسته قرص رو به طرفم انداخت که تو هوا گرفتم
-بخور این قوی هستش..پالتو آوردی؟
سرمو تکون دادم
-نه..فقط سویشرت
-دختره کله شق مریضم هستی حواست به خودت نیس
بی هیچ حرفی قرص رو خوردم و سر جام نشستم که بلافاصله ی چیز گرمی روم انداخته شد..پالتو آریا بود چیزی نگفت و نشست
-ممنون
بوی عطرشو به ریه هام فرستادم..این بو رو‌ خیلی دوست داشتم..زیبا بود.
مامان بهم زنگ زد گفت کی میای میخوای بابات رو بفرستم دنبالت که قبول نکردم و گفتم با آژانس میرم..ساعت ۵ بود که کارام تموم شد
-رییس کارای من تموم شد میتونم برم؟
از جاش بلند شد کتش رو پوشید و سویئچ ش رو برداشت
-منم دارم میرم..بلند شو سر راه برسونمت مریض هستی منتظر نباش
-نه نه خودم میرم..شما خودتون رو به زحمت نندازید
ی اخم شیرین روی ابروهاش نشست و گفت
-زحمت بود نمیبردم
همین! و از اتاق خارج شد و منم سری از جام بلند شدم وسایلم رو برداشتم و دنبالش راه افتادم..در عقب رو باز کردم بشینم که گفت
-بشین جلو..من راننده نیستم که!
از خجالت مرده بودم در عقب رو بستم و جلو نشستم استارت زد و حرکت کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 43

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x