رمان مثل خون در رگ های من پارت ۱۳
( پارت سوپرایزی😉🤍)
رزا_کاشکی بهم میگفتی یه لباس سفیدی..حداقل یه لباس روشن میپوشیدم شب خاستگاریم!
هیراد_دوباره میام خاستگاریت…
الان این مقدمه اس…
رزا_خاک تو سرم
همون اول بله رو دادم
خندید…
هیراد_خب بریم پیشه بقیه
رفتیم باهم پایین
پدرِ هیراد_خب، نتیجه؟!
نگاه ها برگشت سمت من… از خجالت اب شدم
هیراد دید دارم از خجالت اب میشم خودش گفت
_عروس خانوم قبول کردن…
همه دست زدن…
هنوزم واسم جای سوال بود، بابا و مامان که مخالف بودن…چیشد که راضی شدن؟
مادر و خواهر و زن داداشش اومدن جلو و منو بغل کردن و بوسیدن
کوثر_به به چه عروس خوشگلی داریم مااا
مبارکمون باشههه
لبخندم عمیق تر شد:))
بعد از اینکه شام خوردیم، رفتن
نیمه ها شب بود
تصمیم گرفتم برم پیش مامان و ازشون بپرسم…
رفتم دم در اتاقشون میخواستم در بزنم که…
الهه_ایشالله که خوشبخت شن، هیراد پسره خوبیه
فرید_میدونم، من از هیراد مطمئنم..ولی میدونم رزا تحمل دوری نداره! هیراد بیشتر وقتا میره ماموریت..اگه خدایی نکرده زبونم لال، زبونم لال اتفاقی براش بیوفته، رزا میخواد چیکار کنه؟ تمام ترسم همینه الهه!
الهه_نفوذ بد نزن فرید
الان که بهشون جواب بله دادیم، نمیشه بزنیم زیرش که…
فرید_بخاطر حال رزا جواب مثبت دادم…
از وقتی گفتیم مخالفیم باازدواجش؛ شده یه ادم دیگه
نه حرف میزنه
نه میخنده
نه حتما از اتاقش بیرون میاد
شام و ناهارم که نمیخوره…
مجبور شدم بخاطر اینکه دخترم از دست نره قبول کنم
الهه_فرید جان
رزا هیرادو دوست داره، میدونم تو دلت میخواست رزا عروس فربد بشه…ولی نمیتونیم زورش کنیم که
خودش بزرگ شده، میتونه برای خودش تصمیم بگیره
وقتی به ارش علاقه ای نداره، نمیتونیم زورش کنیم!
بابا حرفی نزد…
الهه_الانم بگیر بخواب، بد به دلت راه نده
رفتم توی اتاقم و درو بستم…
جواب سوالمو گرفتم،،اونا راضی نبودن! مجبور شدن…دوست داشتن من با ارش ازدواج کنم
به سمت تختم رفتم و دراز کشیدم…چقدر شب خوبی بود امشب!
تونستم به عشق زندگیم برسم….
با فکر اینکه با هیراد ازدواج میکنم و میریم توی خونه خودمون، لبخند روی لبهام نشست….
تو همین فکرا بودم که صدای پیامک گوشیم بلند شد…
گوشی گرفتم و باز کردم، هیراد پیام داده بود
_عروس خانوم بیداره🤔
_اره بیدارم…
_چرا نخوابیدی؟
_خوابم نمیاد!
_ای بابا
_خودت چرا نخوابیدی؟!
_شاهد روی باهامه، دارم موهاشو ناز میکنم بخوابه، هروقت خوابید منم میخوابم
(شاهد، پسره داداش بزرگه هیراده)
_اها
_رزا، میدونی دارم به چی فکر میکنم….
_به چی!؟
_به اینکه، یعنی اون روز میرسه من موهای بچمون رو ناز کنم، خوابش ببره🥹
_اون روز نزدیکه….
تو یکم حوصله کن
بده من دلتو
شدم عاشق تو
من میمونم میدونی
کاش توهم بتونی
پیشه من بمونی
دیدی
دیدی گفتم بی تو یه درده
مال هم میشیم هوا که سرده
مال من میشی صبرکن یه ذره💍❤️
دیدی گفتم جون دوتامون
چقدر…
اینجوری دنیا خوبه برامون:)
که هست
دلم پیشه دلت❤️
دیدی…
دیدی گفتم بی تو یه درده
مال هم میشیم هوا که سرده
مال من میشی صبر کن یه ذره🥹💖
دیدی گفتم جون دوتامون
چقدر….
اینجوری دنیا خوبه برامون:)))
که هست دلم پیشه دلت
( ایشالله عروسی لیلا و ستی رو باهم جشن بگیریم😂🌚)
عاقا
من اگه بخوام دوست پسر داشته باشم، مامانم منو قیمه قیمه میکنه
بعدشم
من بخت سیاه خودمو میدونم، اخرشم باید با اون پسر عمه های خلم ازدواج کنم😭😂
مادربزرگم میگفت خواب دیدم زن علیرضا شدی😐(علیرضا پسر عممه)
آخییی😂😂😂
حالا قیافه دارن کمی امیدوار باشی؟؟😂😁
مگه فقط قیافه ست مهم اخلاق و فرهنگه جانم قیافه فقط چند درصد مهمه که اونم تو چند ماهه اول جذابیت داره
اون که بله ولی الان مگه کسی داره ازدواج میکنه؟😂😂
بحث در مورد سحر بود بچمو به زور شوهر ندن😱😱
نترس😂😂
سحری که من میبینم زورشون بهش نمیرسه😁😂
ولی اینبار خانوادم راضین…
داداشم اومد پیشم باهام درمورد علیرضا حرف میزد🙂
به چشم خواهری خوبن
ای بابا حالا خانواده من بر عکس میگن دختر به فامیل نمیدیم😂
به نظرم باید کاری کنی اول پسرعمه هات ازدواج کنند
احیانا علیرضا که….؟؟؟
ن بابا علیرضا شبیه اون اشغال نیست، پسره خوبیه ولی من هنوز سنی ندارم
اون که بله👍🏻👌
ولی خب در هر حال برای ازدواج باید منطقتو به کار ببری اون آدم باید از نظر فرهنگ و خانوادگی بهت بخوره اعتناد تو این دوره زمونه کم شده یه عمر زندگیه الکی که نیست
اوهوم…
آخیی هیراد چه بابا شدن بهش میاد😟
مرسی که پارت دادی😊
حالا عروسی من از کجات در اومد😂
اره به بچم بابا شدن میاد😏😂
منم علوسیت دعوت تُن باش
بیا سحر جواب بده الکی شایعه درست کردی😂
خانوم ازدواجم کجا بود🤦♀️🤦♀️
ولی اگه هر وقت شد همتون دعوتین😊
خب نزدیکه دیگه🤷♀️😐
نکنه علم غیب داری🧐🧐
واااا لیلا
خوت گفتی دارم عروسی میکنم
پناه بر خدا من کی گفتم؟ چرا بیخودی حرف تو دهنم میزاری وااااا🤒🤒
منم شنیدم 😂 😂 😂
همتون با هم دست به یکی کردین😲😲
من که چیزی یادم نمیاد🤷♀️🤷♀️
لیلا خودت گفتی
شاید چون داری عروس میشی و نزدیکه گفت🙃🤣
تو هم همدستشی😂
ستی با تو هم بودا فقط من قراره عروس شم؟😂
مننن😲
نه عزیزم با تو نبودم منظورم ستایشه یکی از دوستان که هنوز خبری ازش نیست😂
آها گرفتم عشقم😂😂
من غلط کنم ازدواج کنم لیلی خانم
😂😂
لیلا !!!
چه حساس😂
گفتم که منظورم تو نبودی😌😌
لیلی جون حالا مجنون کیه؟🤣🤣
امیر ارسلان😐😂
از بس شخصیت همه رماناش رو مخه که فک کنم تهش شوهرشم رو مخخ شه😂😐😐
زبونتو گاز بگیر دختر یه دعای خوب نمیتونی واسم کنی؟🤣
اسمش محمده
سحر حیف که دستم کوتاهه وگرنه از وسط نصفت میکردم دِ آخه چرا شایعه پراکنی میکنی محمد دیگه چه خریه؟؟😤😤🤧🤧
وای لیلا بیچاره شدی
نمیدونی کیو داره برات میگیره
سحر نگو منظورت ممد عباسیه😂😂😂
ممد عباسی ننه ی کیه؟
والا نمیدونم الان تو کدوم جهنم دره ایه 😂😂 حتما داره به دوست دخترش یه مشت چرت و پرت میگه که عاشقتم و فلان..عق🤧🤧🤢🤢
آخر سرم میاد منو میگیره😂😂
واه واه
ببین من کیسم رو پیدا کنم عروس میشم😂😂😂
هنوز پیداش نکردم ک😂😂
به نظر میرسه سحر میخواد برام پیداش کنه😂😁
اره عشقم
اسم شوهرت محمده
این محمده شوهر منه یا لیلا؟؟😂🤦♀️
اسم شوهره لیلا محمده
اسم شوهره تو نمیدونم کیه ولی فکر کنم اسمش ارشیا باشه
یا خدا عجب گیری افتادیم😂🏃♀️
استغفرالله 🤣
این چرت و پرت رو از کجا میارید . محمد و ارشیا و …😐💔🤣
آخ جون اسم شوهر من از لیلا باکلاس تره😂😂
محمدا بگیرن😂😂
ارشیا کیه🤦♀️
همه همینطورن عزیزم ولی کو کیس ؟
باید برم از خدا سفارش یک عدد کیس مناسبو بگیرم تا برام بسازه😂😂
لیلا من اومدم و متوجه شدم که میخوان به زور شوهرنت بدن🤣
نگران نباش من هستم نمیذارم🤚🤣🤣🤣
قربونت خواهر منو از دست این
قوم الظالمین نجات بده🤒🤕
من سفارشم رو دادم😂😂😎😎
منتظر تحویلم😁😎
مرسی عشقولی
همه رو دعوت کردی بجز من🤨
سحر توی پارت بعدی واسش بنویس ارسلان هم با لباس دکلته سبز میاد🤣🤣🤣
خیلی ممنونم🙄👏
خواهش میکنم برادر گرامی🤣🤣
تصور شم خنده داره فکر کنن😂😂😂