رمان مثل خون در رگ های من پارت ۱۵
( رزا )
همه چی مثل برق باد گذشت…
از توی اینه ارایشگاه به خودم نگاه کردم، اوفففف
کوفتت بشه هیراد! ببین چه ماهی گیرت اومده..
ارایشگر خندید
_ماشالله مثل ماه شدی..
لبخند نشست روی لبهام
کمکم کردن لباس عروسم رو پوشم، یا ابلفز
کل جشن رو من باید با این برقصم؟ میمیرم از گرما…
شماره هیراد رو گرفتم
_جون دلم عروس خانوم؟!
با خنده:
_نمیای دنبالم اقا داماد؟
_دم درم رزا
_چی؟
_دم در وایسادم عشقم..
_دیوونه
از ارایشگر تشکر کردم و رفتم بیرون، که هیراد و رو دیدم
فیلمبردار داشت ازمون فیلم میگرفت
هیراد منو دید یهو جا خورد!
هیراد_رزا خودتی؟
رزا_نه عمتم پس
هیراد_وای چقدر خوشگل شدیییییییییییی
اومد بغلم کرد، پیشونیم رو بوسید
گل رو داد بهم
دستمو گرفت و باهم سوار ماشین شدیم
بهش نگاه کردم..
چقدر کت و شلوار بهش می اومد!
موهاشو مدل جدید زده بود…واقعا خیلی خوشگل شده بود، رسما اگه میرفت توی پارک…راحت میتونست مخ بزنه
هیراد_رزا
رزا_جونم؟
هیراد_یه چیزی هست باید بهت بگم
رزا_اتفاقی افتاده؟
هیراد_نه عزیزم نگران نشو
میخواستم بگم من فردا باید برم ماموریت
رزا_چی؟
هیراد_باید برم
رزا_یعنی چی؟ ما امشب باید بریم خونه ی خودمون….بعد تو میخوای بری ماموریت؟! اصلا میفهمی چی میگی؟؟؟
هیراد_قربونت برم چرا عصبی میشی؟
رزا_عصبی نشم واقعا؟
هیراد_عشقم یک هفته صبر کنی برمیگردم جون دلم!
رزا_یک هفتهههه
وای هیراد…
سرمو به ماشین تکیه دادم، اعصابمو بدجوری خورد کرد!
همه ی عروس دامادا شب عروسیشون میرن خونه خودشون، حالا من باید برم خونه پدرم!
ای خداااا
خودت بهم صبر بده
هیراد_رزا جونم…
جوابی ندادم
هیراد_قربون اون چشمای خوشگلت بشم عشقم…شب عروسیمون قهر نکن دیگه
رزا_اعصابم خورده، میگی چیکار کنم؟
هیراد_فدای اعصابت بشم…
یک هفته صبرکنی میام، چشم روی هم بزاری برگشتمم!
حرفی نزدم، چی میتونستم بگم؟ جلوشو که نمیتونستم بگیرم…
یعنی از این به بعد هیراد همش باید ماموریت باشه؟؟؟
پس زندگیمون چی میشه؟؟
فکرشو نمیکردم که دقیقا فردای روز عروسیمون باید بره ماموریت!
رسیدیم محضر…
روی دوتا صندلی نشسته بودیم، از توی اینه ی سفره ی عقد بهم نگاه میکردیم…..
لبخند نشست روی لب های هردومون:)
یه وره پاره رو نیلوفر گرفت و یه وره دیگه رو کوثر
قند هم پری سیما روی سرمون میسابید…
عاقد شروع کرد به خوندن…
_عروس خانوم رفته گل بیاره
_عروس خانوم رفته گلاب بیاره
رزا_با اجازه…پدرم و مادرم، و بقیه ی بزرگتر های جمع….بله
حس میکنم خیلی تند پیش میره رمان
هنوز خیلی مونده عزیزم🙃
این تازه اولاشه…
یه حسی بهم میگه هیراد تو این ماموریت میمره یا یه بلایی سرش میاد که رزا میره با آرش😂🤦♀️
چرا همتون منتظر مرگ هیراد هستین؟؟
یه چیز بگم بهتون…. هیراد به اندازه۱٠٠ سال عمر میکنه
الکی دلتونو خوش نکنین به این که میمیره😌
عزیزم هیراد خیلی مهمه توی این رمان، هیراد بمیره دیگه هیچی…داستان ادمه نداره
هیراد مهم ترین فرد در این رمانه
حیف شد😂🤦♀️
وا چرا گفتی😯
خدایی مثل امیر مشخص بود که هیراد نمیمیره لیلا😂
فقط دوست داشتم بمیره از دستش راحت شم🤦♀️
آرزو بر جوانان عیب نیست
ارزوی مرگ عیب نیست🤔
کی هیراد ؟
اینی که میبینم سگ جون تر از این حرف هاست
استغفرالله
😄😄
بیصبرانه منتظر ادامه شم ببینم چی میشه
پارت بعدی رو کی میدی ؟
پارت ۱۵رو دادم
یک ساعت بعدش ۱۶ رو دادم هنوز تایید نکرده قادر جون🙂🤦♀️
شما که نمیدونین چیکا قراره بشه😌
ولی گفتی هیراد میمونه و چه شخصیت مهمیه تو داستان☹️
خب شخصیت مهمی داره تو داستان دیگه😐
الان توی رمان بوی گندم امیر شخصیت مهمی داره که اگه نباشه رمان بی ارزش میشه، چون امیر خاطر خواه زیاد داره😎
مردک زبون باز 😤😤
ای مرده شور اون عشقت رو ببرن برو ماموریت بلا ملا سرت بیاد برو دیگه قیافه نحستو نبینیم
آح آرش کجایی😂
راستی سحر پارت جدید بوی گندم رو خوندی ؟ آخه چند وقتی تو کامنت ها پیدات نیست🙄
ببین ما از دست امیر چی کشیدیم لیلا 😂 😂 🤦♀️
دوباره حرصم گرفته😂🔪
😂😂😂😂
باز چیشده امیر بدبخت نفس هم میکشه شما حرص میخورین پوف😤
کلا امیر وجودش هم باعث حرص ما میشه
دستت دردنکنه😁
چیشد چیشد؟؟؟
چشم نداشتین ارش شکست عشقی خورده ی منو نگاه کنین که
الان میگین ارش کجایی؟؟ عجب🤔
اره عزیزم خوندم
خودت میدونی که درگیرم
بدبختی های من یکی دوتا نیست خواهر جان
😂😂 باشه آروم باش
من که از اول طرف آرش بودم آجی🙄🙄
بمیرم برای ارشم…نمیدونین برای رزا چیکار میکنه که…
الهی فداش بشم
هیراد بچم به این خوبی لیلا چه مشکلی باهاش داری؟🤔😂
مرسی سحر جونمممم💕
اینقدر پسرخوبیه هیرادد😂
قربونتت عزیزم🤍
😘
از یه نفر بدت بیاد دیگه از نفس کشیدنش هم حرص میخوری حوصله هیراد رو ندارم خودمم نمیدونم🤣
خوبه که من دوسش دارم یکم شبیه شخصیت رمان خودمه😍🥰
سلیقه ها متفاوته🙂
کدوم رمانت؟
قانون عشق
سامی
آهان تو یه سایت دیگه میزاریش درسته ؟
چون من نخوندمش .
آره توی رمان وان میزارمش
پس برم بخونمش🙃
تو هم اگه دوست داری سری به رمانم بزن😍
امیدوارم دوسش داشته باشی😘
حتما یه مدته میخوام بخونم ولی یادم میره امشب حتما شروع میکنم😍🥰
پارت اول رو خوندم قلمت خیلی قشنگه عزیزم موفق باشی👌👏
باعث افتخارمه عزیزم😊🤗
خوشحالم که خوشت اومد😘😍
من تا پارت ۳ خوندم خیلی قشنگ نوشتی🥰
👈❤👉
آره خب هر کسی سلیقه خودشو داره🙃🙂
خوشحالم که دوسش داری عزیزم
راستی نمیخوای رمان دیازپام رو بزاری؟
تنها رمانی بخاطرش میام توی وان همینه😂
یکم سرم شلوغه دیر به دیر میزارم این مدت ولی از هفته بعد دوباره مرتب پارت میزارم
خوشحال که خوشتون اومده😍😍😘😘
خداروشکر
الان یعنی پارت نداریم💔🫠
نمیدونم اگه فرست بشه میزارم
و منی که تو همه سایت ها رمان میخونم😂
😅😅
😂😂😂😂
منم فقط توی رمان من نمیخونم ولی توی بقیه سایت ها هستم
😂😂