رمان مثل خون در رگ های من پارت ۳۹
به چشم های ارش نگاه میکردم…همون چشم های همیشگی…
همون نگاهِ پاکِ همیشگیش…
ارش_من تو سالن نشسته ام
گفت و از اتاق خارج شد…
باید چیکار میکردم؟
دیگه خسته شده بودم…
هیراد اون مردی که من دلم میخواست نبود!
من فقط با ظاهرش اشنا شده بودم…درونش رو نمیشناختم!
دستم رو روی شکمم گذاشتم
چشمام رو بستم
رزا_میدونی مامانی؟
دنیا همینه…
یه موقعه هایی باید زمین بخوری، تا بلند شدن رو یاد بگیری!
یه موقعه هایی باید دل بِکنی و رها کنی، تا دل کندن و رها کردن رو یاد بگیری!
دورت بگردم دردت به جونم…
میشه زودتر بیای من برات غش کنم؟!
وقتی تو کنارم باشی من ارامش میگیرم…
تو باش…ببین من چطوری هر روز برات میمیرم!
_________________________________
امروز باید زایمان میکردم…
امروز دیگه پایان انتظار کشیدن من بود!
بعد از اون روز ارش بیخیال قضیه نشد و رفت پیشه بابام
از اونم منو خاستگاری کرد!
بالاخره هم موفق شد….
قرار شد بعد از بدنیا اومدن ایسان بریم عقد کنیم که ارش به عنوان پدر اسمش بره توی شناسنامه ی ایسان
لباس اتاق عمل رو پوشیده بودم، دکتر بهم گفت دخترت خیلی تپلوعه باید سزارین زایمان کنی…
ارش_رزا نترسیاااا، قربونت بشم
دستشو گرفتم و توی دستم فشردمش…
رزا_ارش
ارش_جان دل؟
رزا_از تنها چیزی که میترسم اینه، که هیراد بیاد بیمارستان که ایسان روببره!
ارش_غلط کرده…
ایسان ماله منو و توعه
مگه میزارم دخترمون رو ببره؟!
لبخند زدم…
پرستار اومد و منو برد تو اتاق عمل
بعد از اینکه بهوشم کردن دکتر اومد و دست به کار شدن…
یهو صدای گریه هاش اومد!
_وای خدایاا چقدر نانازهههه
صدای یکی از پرستار ها بود
اورد بچه رو نشونم داد…
باورم نمیشد…چشم های همرنگ دریا
موهای بور
اشکام همینجوری میریخت…
وقتی صورتشو به صورتشم چسبوند…
عالی بود ❤ ولی پارت کم بودااا
یعنی این هیراد بیاد ، میکشمش🗡🗡
😂😂😂😂😂
خیلییی پارت قشنگی بود😍😍
قربونت عزیزم
طبیعیه من الان طرف هیرادم و چشم دیدن رزا رو ندارم 🙄🙄
واااااااااا لیلا🤣
چیکار کنم رزا خیلی لوس و نچسبه پوف
چقدرم سریع میخواد ازدواج کنه…حیف آرش😤😤
از اونطرفم هیراد هنوزم رزا رو دوست داره
من اگه به جای تو بودم کاری میکردم رزا با هیچکدومشون زندگی نکنه اصلا بره خارج از کشور برای خودش زندگی جدیدی شروع کنه
منم کم با حرفت موافقم رزا نباید انقدر زود جواب مثبت میداد و باید یه کم صبر میکرد و ناز میکرد و خلاصه از این چرت پرتا
ولی سحر تو گفته بودی آرش با یک دختر دیگه ازدواج میکنه پس چی شد؟
نه ازدواج نکرد🤣🤣
من الکی گفتم
اصلا بحث ناز و اینا نیست حس میکنم منتظر بود آرش بیاد سمتش دختره آویزون
😑
شاهنامه اخرش خوشه جان دل😂😂
حالا در پارت های بعدی میبینین اقا هیراد چه کرده
هوهووووووووووووو🤣🤣🤣
دست دستتتتتتتت💃💃💃💃🤣
قر تو کمر فراوونه🤣🤣💃💃
فقط اگه هیراد بخواد مثل بختک بپره روی زندگی این دو تا کفتر عاشق حلالت نمیکنم سحری🤣🤣🗡🗡🗡