رمان اجبار شیرین
-
اجبار شیرین پارت۱۸
پارت☆18 – سما خانم ! اگه جون پدرتون براتون مهمه سعی کنید از مشکلات دور و برش کم کنید خودتون…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۷
پارت☆17 – بسیار خوب ! عصر دوتایی با هم میریم ولی باید یه چیز خوشگل هم برای من بخری –…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۶
پارت☆16 بغض گلویش را میفشرد ،خود را در آغوش مادرش انداخت و گریست، مادر آرام موههای نرمش را نوازش کرد…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۵
پارت☆15 پوزخندی زد و با خودخواهی تمام گفت : – زندگی شما ربطی به من نداره،که بخوام نگرانش باشم ،…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۴
پارت☆14 قرار بود بهنام ساعت هشت شب آنجا باشد البته نمی دانست با خانواده اش می اید یا تنها ،به…
بیشتر بخوانید » -
اجبارشیرین پارت۱۳
پارت☆13 – آقا دیشب بی هیچ حرفی نه گذاشت ونه ورداشت و گفت: من نه از شما و نه از…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۱۲
پارت☆12 اینقدر عصبی و مشوش بود که نتوانست جواب کنایه تارا را بدهد ودر سکوت قبل از او به راه…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت ۱۱
𝐏𝐀𝐑𝐍𝐈𝐀: پارت☆11 باغصه گفت : – درسته که اونا چند سال پیش با هم این قول وقرارو گذاشتن ،حالا برا…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت ۱۰
پارت☆10 اگر چه می دونم خیلی اشتباه بوده ولی باور کن بهنام پسر خیلی خوبیه و میتونه تو روخوشبخت کنه…
بیشتر بخوانید » -
اجبار شیرین پارت۹
پارت☆9 ازدواج مسخره شود .خودش خوب میدانست اگر بهنام آن حرفها را نمیزد فردا حتما جوابش مثبت بود و اینک…
بیشتر بخوانید »