رمان بگذار پناهت باشم
-
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۷
# پارت ۷ رها مقابلم نشست و نیکی جون برامون شربت آورد. نگاهم رو به تک تک اجزای صورت رها…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۶
# پارت ۶ (رادوین) در خانه را باز کردم و روشا رو به داخل هل دادم. عصبی به سمت یخچال…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۵
# پارت ۵ _ خانم محتشم، چهره نگاری این خانوم که تموم شد بفرستش پیش سروان حسینی. -بله، چشم. گردنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۴
# پارت ۴ نیم ساعت نگذشته بود که با تکان های رضا از خواب بیدار شدم. -گرفتی خوابیدی؟ پاشو این…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۳
# پارت ۳ بعد از برگشتن به سوئیت مخصوص خودمون از شدت گرما آنقدر ، عرق کرده بودم که دوباره…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۲
# پارت ۲ سوار ماشین بابا شدم و به کاسه آبی که پشت سرم ریخته شده بود نگاه نکردم. همیشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم مقدمه
رمان بگذار پناهت باشم مقدمه: جلوی آینه موهایم را شانه میکنم روسری آبی ام را بپوشم و آرام…
بیشتر بخوانید »