رمان تقاص
-
رمان تقاص پارت ۲۸ عیدی
در اتاق روبه رویش ایستاده ام با بالاتنه ای برهنه روی صندلی نشسته است. گرشاسب پشت من ایستاده است نگاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت 27
تقریبا از شبی که با گرشاسب غذا خوردیم سه شب میگذشت و در این سه شب تقریبا با من حرفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت ۲۶
با ولع قاشق را داخل دهان گذاشتم و از خوشمزه بودنش نفس عمیقی کشیدم _یه جوری داری میخوری دلم خواست…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت ۲۵
بفهم چجوری حرف میزنی…وگرنه بد میبینی _در اتاقو باز کن…نمیخوام ریختتو ببینم ….. جلویم را میگیرد و میگوید:هی هی هی…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت ۲۴
صدای هین گفتن همه که آمد فهمیدم گند زدم. به چشمان مرد عرب که نگاه کردم و قرمزی چشمانش و…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت ۲۳
رفت و آمد زیاد بود. هر از چند گاهی می آمدند و به ما سر میزدند. دو نفر جلوی در…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت ۲۲
طوفان…طوفان به زندگیمان خورد…پدرم جلوی چشمانم جان داد و من تنها کاری که کردم جیغ کشیدن بود لحظه آخر…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت 21
پافشاری های من نتیجه داد و صبح روز بعد مادر رفته بود. یاد گرفته بودم که احساس تنهایی نکنم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت 20
پافشاری های من نتیجه داد و صبح روز بعد مادر رفته بود. یاد گرفته بودم که احساس تنهایی نکنم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص پارت 20
(هاله) صدای ناباور و پر از بغض رویا به گوشم میرسد:هاله…خودتی؟ دیگر نه.. . چند سال نقش بازی کردم دیگر…
بیشتر بخوانید »