رمان متانویا
-
رمان متانویا پارت 12
*** با شنیدن زنگ اف اف با ترس و لرز مایدا را روی زمین قرار داد و از جایش بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت ۱۱
*** قلپی از چایش را نوشید… صبر و حوصله اش همه را عصبی میکرد حتی مرد آرامی مثل حمید خان…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت ۱۰
در برقی مغازه کنار رفت و دختری وارد شد… به قول الیاد ” پلنگی تزریقی” از تکرار دوباره آن واژه…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 9
با آرمین رفته بودند بار جدید را تحویل بگیرند… درون ماشین و در سکوت خیره به مسیر رو به رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 8
نتوانست در خانه بماند… دائما توهم میزد که صدای آن پیری و پسرش را میشنود… پیراهن صورتی تن مایدا کرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 7
صبح با صدای بلند منیره خانم همسایه روبه رویش بیدار شد… مایدا بیدار بود و با چشمان درشتش به مادرش…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 6
خسته به خانه رسید…. مدت ها خوردن و خوابیدن او را حسابی بد عادت کرده بود و با کمی کار…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 5
خواست جوابی به پسر بدهد که صدای آرمین از پشت سرش آمد… البته خودش هم نمیدانست اگر آرمین نمی آمد…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 4
_ حالا چی کار میکنی الیاد؟؟؟ _ نمیدونم… رییسم گفت دستور از بالا بهش صادر شده که اجازه پرواز بهم…
بیشتر بخوانید » -
رمان متانویا پارت 3
آوین تند تند حرف میزد.. حرف که نه در اصل غر میزد… روان شناس معروفی بود.. رابطه شان اول در…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2