مطالب وبسایت مد وان
-
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۶۴
4.5 (57) ماشین با سرعت در حرکت بود. جمع شده بودم گوشه صندلی، تا جای ممکن از اهورا فاصله گرفته…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۲۰
4.4 (12) شریفی در عملی کاملاً مهربانانه برای همه قهوه درست کرده بود. گاهی میان حواس پرتی هایش محبت هایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۰۷
4.8 (53) بدخلقی می کرد تا راه نشانش دهد … پسرم نیستی هایش همه مادرانه است … طلا غم عمیقی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۳۲
4.5 (40) – خوش اومدی پسر! فرامرز هم گویا شیفته اش شده بود تا درب خانه همراهی ام می کرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۶۳
4.5 (51) نشسته بودم پشت میز آشپزخانه، محاسبه میکردم که از لای حفاظ پنجره رد میشوم یا نه. میخواستم فرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشمهای لال
رمان چشمهای لال پارت ۶
4.8 (17) سرم را از زیر نوازش دستانش کنار کشیدم و روی تخت نشستم. تمام بدنم جوری سنگ شده بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۱۹
4.9 (9) سهراب با افشین و حسین به سالن پایین رفتند و محمد را در غار تنهایی اش تنها گذاشتند.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۰۶
4.6 (59) هیچکس در این جهان وسیع سردار را نمی فهمد … مردی که ناله های زجر آور پدرش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل ۳۱
4.3 (47) پیرمرد می خواند و نمی داند چه سرنوشتی را با چند خط عربی رقم می زند … فردای…
بیشتر بخوانید » -
رمان او خدایم بود
رمان او خدایم بود پارت ۱۱
4.4 (34) # پارت ۱۱ ( راوی) نیم ساعتی میشد که به بیمارستان رسیده بودند. هردو در سالن به دیوار…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۶۲
4.6 (56) سه روز بود که با همه بحث میکردم، سه روز بود که سردرد داشتم. اول از همه با…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۱۸
4.8 (20) وسایل را بالا بردند و تا در خانه پریسا از شرایط زندگی در ترکیه پرسید تا ظاهر آدم…
بیشتر بخوانید »