مطالب وبسایت مد وان
-
رمان صندلی های مقدس
صندلی های مقدس پارت پنجم
بخش سوم: سایهای در قصر نگاهم روی راهی که رفته بود خشک مانده بود، اما درونم غوغایی برپا بود. احساس…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۲۶
سلیم برادرانه روی شانه اش می کوبد و این بار جدی می گوید – حق با اونه … چه بخوای…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۲۵
آهسته فوت می کنم و اتفاقی نمی افتد … همین؟ … چیزی نشد که … سیگار را از لابهلای لب…
بیشتر بخوانید » -
رمان او خدایم بود
رمان او خدایم بود پارت ۲۰
# پارت ۲۰ آب دهنش را قورت داد و سعی کرد خودش را نبازد. _ به به جانان خانم، گردش…
بیشتر بخوانید » -
رمان یادگارهای کبود
رمان یادگارهای کبود پارت ۱۷
از او چه انتظاری داشت؟ که مثل عروسهای دیگر خوشحال باشد و با عشق در بغلش عکس بیندازد؟! نه او…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۷۰
چند روزی میشد که در سفر بودیم. صبح به صبح میزدیم بیرون تا خود شب. میانه نوروز، همه جا شلوغ…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۲۴
حاجی سرش را تکان می دهد و با لطافت و نرمی لب می گشاید – فکر کن باباجان،فکر کن ……
بیشتر بخوانید » -
رمان صندلی های مقدس
صندلی های مقدس پارت چهارم
بخش دوم: “در سایهی قوانین” در سکوت خانهی مخفی، تنها صدای نفسهای بریدهام شنیده میشد. مرد نقابدار، بیاعتنا به حال…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۲۳
روپوش سفید را روی گیره آویزان می کنم … آنقدر این مدت کم به مطب می آمدم که گمانم درآمدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان صندلی های مقدس
صندلی های مقدس پارت سوم
بخش اول:آستانه خدایان خاک هر قدمی که برمیداشتم، سنگینی فضای غریبهای که به سمتش میرفتم بیشتر روی شانههایم مینشست. از…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشمهای لال
رمان چشمهای لال پارت 13
چشمهایش سرخ شده بود از عصبانیتی که رگ گردنش را متورم کرده بود. مدام بین اسارت دستان کیان و دو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۲۲
چشمانش تنگ می شود و من گویا از او طلب دارم که اینگونه زخم می زنم … دلم می خواهد…
بیشتر بخوانید »