مطالب وبسایت مد وان
-
رمان راغب
رمان راغب پارت 8
4.5 (26) کلافه در تاریکی اتاق به سمت درب گذشتم و وقتی سردی دستگیرهی اتاق را لمس کردم، چرخانده و…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۸۱
4 (22) رهام بود! دست دانیال را گرفته بود و باهم آمده بودند. خانوم فروشنده تنهایشان گذاشت. رهام اشک های…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۴۲
4.2 (49) دستم میل به چنگ زدن سینه ام دارد جمله اش اکو می شود در منافذ مغزم《بدجور عاشقمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۸۰
4.4 (18) آرمان از پنجره خواهرش را دید و پایین آمد. درحالی که چوب کیم را می جوید گفت: –…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۱۰
4.3 (45) آخر هفته عقد امیر و حنانه بود. در آرایشگاه چندان سرحال نبودم. پریا چند بار پرسید: «تو امروز…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 7
4.3 (18) دستش که به کمرم برخورد کرد، چشمانم را از ترس بستم. مردک عوضی احمق! نمیدانستم چه کار کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۹
4.3 (33) …سه هفته بعد… روی تخت حنانه نشسته بودم. بالشش را بغل داشتم و با نخ صورتی رنگی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۴۱
4.4 (47) دستم را از دستش بیرون می کشم – تو اعصابمو خورد نکنی مشروب نمی خورم نگران نباش ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۴۰
4.4 (51) باد می وزد و شانس آورده ام مقنعه پوشیدم گفته بود دنبالم می آید و من الان به…
بیشتر بخوانید » -
رمان حریم
رمان حریم پارت 6
4.7 (15) _ هیس… اروم باش! به قدری شوکه شده ام که زبانم هم بند می آید. آراز با دیدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 6
4.2 (39) به محض رها شدنم، کسی مچ دستم را محکم گرفت. نفسم را بیرون داده و در بین ازدحام…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۸
4.3 (31) همه چیز طبق برنامه پیش میرفت. کیک را در یخچال گذاشته بودیم. میز طویلی در سالن، با انواع…
بیشتر بخوانید »