مطالب وبسایت مد وان
-
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۱۰
5 (16) با آسانسور به پارکینگ رفت. محمد ماشین را روشن کرده بود و با ضبط کلنجار می رفت. ماشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۵۶
4.3 (63) اهورا شنبه مستقیم به انبار رفت و نیامد دفتر شرکت. من هم تا آرمان رسید در اتاق را…
بیشتر بخوانید » -
رمان شکار ماهی
شکار ماهی پارت ۵
4.7 (26) چشم هایم که تازه گرم میشود صدای جیغ الهه بلند میشود: _وای خدا الان قراره چه غلطی بکنیم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۹۵
4.4 (73) دخترک ظالم با غرور تکیه می دهد به کانتر و به لعنتی ترین حالت ممکن پاهای بدون پوشش…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قُراوُل پارت ۲۲
4.4 (58) من که زبان درازی نمی کردم … من فقط می خواستم بدانم درباره ام غیر از رقاص و…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۹
4.5 (22) بر خلاف او، ستاره ابروهایش پیوندی بود. روی تخت خوابید و جوری دراز کشید، که محمد جا نشود.…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۵۵
4.5 (66) در پنج سالگی برای آخرین بار پا گذاشتم به خانه مادربزرگ مادریام. بابا بعضی آخر هفتهها ما را…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۸
4.7 (19) محمد بی خیال غش کردن رفیقش، وارد آشپزخانه شد. البته کثافتخانه واژه بهتری بود! جعبه های خالی پیتزا…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قُراوُل پارت ۲۱
4.4 (59) فرار را به قرار ترجیح می دهم و خودم را درون مطبخ پرتاب می کنم پشتم به ديوار…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۹۴
4.4 (71) – خیلی خب … باید حرف بزنیم حرف؟ … من و او؟ … درباره ی بودن با زنی…
بیشتر بخوانید » -
رمان او خدایم بود
رمان او خدایم بود پارت ۴
4.2 (46) # پارت ۴ مستاصل بود و دلش حسابی شور میزد. زنگ های مداوم امیر کلافهاش کرده بود. دلش…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۵۴
4.4 (66) آرمان داشت به قولش عمل میکرد. در آن هوای سرد و بارانی، بساط کباب راه انداخته و پشت…
بیشتر بخوانید »