مطالب وبسایت مد وان
-
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۶
4.7 (23) بعد از وراجی های ستاره، چشمانش را برای دقایقی بست. نیاز داشت ذهنش را مرتب کند تا بتواند…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۵۲
4.4 (67) پنجشنبه ظهر نشسته بودم روی صندلی راحت اهورا در شرکت. خودش رفته بود دستانش را بشوید برای ناهار.…
بیشتر بخوانید » -
رمان او خدایم بود
رمان او خدایم بود
4.3 (62) # پارت ۲ دستکش های چرمیاش را پوشید و از ماشین پیاده شد. هنور هم برای رفتن مردد…
بیشتر بخوانید » -
رمان سیب سرخ حوا
رمان سیب سرخ حوا «پارت15»
4 (50) *شاهین به محل قرار رسیدم .یک کافه شیک و دنج توی بالا شهر. نه انگاری سلیقه دختره خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۱۸
4.5 (63) استکان هارا درون تشت آبکش می کنم … از دیشب که خان سرزده آمده بود حال دی آشوب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۹۱
4.5 (64) روی مبل می نشیند و طبق معمول پاهایش را از عرض باز می کند آرام وسایل بخیه را…
بیشتر بخوانید » -
رمان شکار ماهی
شکار ماهی پارت ۳
4.7 (23) کمی بعد کلافه حوله را از روی سرم میکشم: وای خفه شدم. صدای الهه می آید: تو تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 52
4.4 (38) چند تقه به در زدم و وارد اتاق شدم. با دیدنم اول مکث کرد و بعد با لبخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۵۱
4.5 (59) اهورا یک بار چه گفته بود؟ که سختی ماجرا برایش، از دست دادن برادر بزرگش بوده نه آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۱۷
4.2 (62) خان نگاهش به خونی است که انگشت دی آشوب خارج می شود – نیومدُم که نقش قبر کُنُم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۹۰
4.4 (66) سردار مستاصل چشم برهم می نهد تا خودش را پیدا کند … تا دلیل یا حتی … بهانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ ظلمت
رمان پرتویِ ظلمت پارت ۵
4.6 (23) بعد سهراب، محمد، افشین و حسام آمدند و مشغول کار شدند. وسط کار کردن، حسام داد زد: –…
بیشتر بخوانید »