مطالب وبسایت مد وان
-
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت سی و یکم
عینک آفتابیش را از روی چشمانش سمت سرش سر داد و به خانه مقابلش چشم دوخت. نفسی از هوای پاک…
بیشتر بخوانید » -
رمان
امیدی برای زندگی پارت هشتاد وپنجم
کمند وحشت زده به پیشانی اش کوبید. _یا خدا کشتیش شهرام تاب نیاورد و با رگ گردن بیرون زده از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۶
# پارت ۶ (رادوین) در خانه را باز کردم و روشا رو به داخل هل دادم. عصبی به سمت یخچال…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۴۹
با لبخند نگاهش میکند _مائده _جانم؟ _تو منو میبخشی؟! _ببخشمت؟چیکار کردی مگه! نفس را بیرون میدهد و ادامه میدهد _واسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت بیست و سه
لباس مناسبتری پوشید. شانس آورد که هنوز هم لباسهای قدیمیش تو کمد بود! با دیدن پدرش خودش رو تو…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
مرگ حقه🖤🥀
بعضی کلمه ها درکشون سخته و هیچ وقت نمیتونیم بفهمیمشون مثل میگن مرگ حقه ولی من هیچوقت نتونستم درکش کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص
رمان تقاص پارت پنج
پارت پنج از ماشین پیاده میشویم.به سمت خانه ای میرویم با دربی آبی رنگ. خانه ی سجاد…آقا میثم خود از…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی فصل دوم
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت ۴
# پارت ۴ پشت میز نشسته بودم و با فندک در دست هایم بازی میکردم. در اتاق باز شد. _…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت سی
حبیب با روبهراه دانستن اوضاع اجازه داد گریم را شروع کنند. چند ساعت بعد آرکا و بامداد باید خود را…
بیشتر بخوانید »