رمان آنلاین
-
یکی بود؛یکی نبود
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و هشت
{سیران} گیج نگاش کردم نکنه اون بازم داشت منو دست می نداخت؟تمام این افکار باعث شد بپرسم: _شوخی که نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۰
این جمله همیشه درسته که انسان ها بیشتر وقت ها دوست ندارند حقیقت رو بدونند … حقیقت تلخه … اما…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و هفت
با حس کشش دستم به تشر سمتش برگشتم و خشن دستمو از بین پنجه هاش بیرون کشیدم،قاب براق چشماش پر…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۹
توی جاده ای تاریک ، با سرعت میراند … حرف هایش برای خودش هم آزاردهنده بود … انگار با عقل…
بیشتر بخوانید » -
رمان هیاهو
رمان هیاهو پارت ۱
به نام خدایی که آرامش است…. رمان هیاهو مقدمه: در تلاطم دریای بی رحم روزگار خسته،خسته و بی زار از…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت۱۸
جلوی درب اتاق ایستاد تا با آخرین چرخش کلید درب باز شد … مردی پشت درب اتاق ایستاده بود ،…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
رماون یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و شش
آروم از خودم دورش کردم و گفتم: _خب حالا نمی خواد تو به این چیزا فکر کنی عزیزم،برو به مادر…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و پنج
کمی موهامو نوازش کرد و بعد از چند دقیقهٔ کوتاه ازم فاصله گرفت و گفت: _حالا تصمیمت چیه؟می خوای چیکار…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم جلد دوم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و دو
آن روز عصر که شد از بیمارستان مرخص شد .. موقع رفتن دکتر کلی بهش سفارش و گوشزد کرد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون
رمان انتقام خون پارت ۳۰
کمی اینپا و آن پا میکنم و در آخر با قفل کردن دستهایم درون هم شروع میکنم _همون موقع که…
بیشتر بخوانید »