نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان رئیس جذاب من

رئیس جذاب من پارت ۳۶

4.8
(123)

روز اول کاریم بود و حسابی خسته شده بودم کلی پرونده جا به جا کردمو یه عالمه برگه کپی کردم.

یکی دوتاام جلسه ی کوتاه بود که هندلشون کردم.

برای روز اول بد نبودم ولی فرهاد زیاد تعریف نمیکرد که پرو نشم.

_خانم تشریف بیارید دفتر من.

_اجازه هست!؟

_بفرمایید.

_خب خانم خانما اینجا کسی نیست واس مهمونی انرژی ای مونده واست!؟

_راستش روز اول بود خیلی خسته شدم ولی پای قولم هستم.

_خیلی هم عالی پس پاشو بریم که فرصت کنی حسابی آماده شی.

_بریم.

وقتی رسیدیم فرهاد اجازه مو از مامان گرفت تا منو با خودش به مهمونی دوستش ببره.

اول یا دوش گرفتم تا بوی خوبی بدم به موهام خیس خیس سرم زدمو بعد خشک کردنش با دستگاه فر کن فتانه جون شروع
به فر کردن موهام کردم و موهامو از بالا با یه گل سر طلایی بستم.

دوتا از طره ی موهای بلندمو به دو طرف صورتم ریختم‌

از خاله یه سری لوازم آرایش قرض کردم که مناسب مهمونی بود کرم گریم زدمو با کانسیلرو کانتور به صورتم فرم دادم.

یه مژه مصنوعی خیلی طبیعی گذاشام و با کمی سایه ی تیره و خط چشم کلفت به چشمام حالت قشنگی دادم.

یه رژ قرمز ۲۴ ساعته و مات برداشتم و لبامو غنچه ای درست کردم.

اوووف عجب جیگری شده بودم…

.
بالاخره قرار بود جای دوست دختر آقا فرهاد ظاهر بشم.

داشتم لاک طلایی میزدم که مامان شوکت اومد تو.

_ مامان فدات چقدر خوشگل شدی!
دخترم مراقبت خودت هستی دیگ!؟هان

_مرسی مامانی معلومه من کمندمااا.

برو به سلامت آقا فرهاد گفت بیام صدات کنم بگم بری تو ماشین.

_اهان مرسی الان میرم.

یه کت کوتاه کرم تن کردمو شال شاین طلایی مو سرم کردم.

کفش پاشنه دار طلایی که از فتانه قرض کرده بودمم پوشیدم و تلق تلق راه افتادم
سوار ماشین لوکس فرهاد که شدم با دیدن من چند لحظه مات و مبهوت مونده بود و حس کردم داره با چشمای برزخی نگام
میکنه.

دستمو جلوی صورتش تکون دادم تا به خودش بیاد.

_ببینم کی مشکی بپوشه جذاب میشه من یا تو!؟

_من حرفمو پس میگیرم عشقم تو یه چیز دیگه ای اصلا.

_بی ادب راه بیافت بریم.

_به روی چشششم دوست دختر جذابم.

تو دلم داشت قند آب میشد ولی به روی خودم نمیاوردم.

فرهادم خیلی جذاب شده بود بوی ادکلنشم که هیچ آدمو مست خودش میکرد.

هر کسی دیگه ای الان جای من نشسته بود فوری وا میداد.

این سارا و پری ذلیل مرده ام که نیستن بیان ببینن با چ بی افی اومدم چه…..

اوووووف اینکه کاخیه واس خودش_

از ماشین پیاده شد و درو که واسم باز کرد دستاشو آورد جلو.

_افتخار میدید مادمازل!؟

_اوه بله حتما .

دستشو گرفتم و با چهره های خندون وارد اون مجلس شیک و با کلاس شدیم

(فرهاد)

کم پیش میااد یه دختر بتونه انقدر منو غر…زی کنه.

انقدر داف و پلنگ دیدم دورو برم که دیگ تح…ک نمیشم.

خیلی روی خودم کار کردم که بتونم احساساتم و به جا کنترل کنم ولی نمیدونم چرا هر نگاهم که به این دختر میافتاد تموم
احساسات مردونم بیدار میشدن.

بخصوص وقتی کتشو درآورد و بازو های بلوری و زیباشو دیدم.

_گارسون…

یه جام شراب برداشتم و یکیشو به کمند دادم.

_بخور گاهی لازمه.

_ممنون.

_تا حالا نخوردم.

_بخور هر چی شد با من.

بعدش یهو لیوان و سر کشید حتی سلامتی ام نگفت موقع شراب نوشیدن خیلی جذاب تر میشد منم شرابمو جرعه جرعه.

مینوشیدم و نگاهم گیر قطره ی قرمزی یود که از گوشه ی لبش داشت میچکید.

_افتخار رقص میدی!؟

_البته.

اهنگ خارجی آرومی رو پخش میکردن و کلی زوج وسط بودن.

منم از فرصت استفاده کردمو حسابی کمرشو به خودم چشبوندم سرمو توی گردنش بردمو عطر گردنشو بوییدم.

سعی داشت کمی خودشو دور کنه و این یعنی معذب شده بود.

_هیشش آروم باش یه امشب دوست دختر من باش هیچی نمیشه دختره داره نگامون میکنه!

_باشه ولی قرار نبود انقدر بهم بچسبی دارم نفس کم میارم.

_انقدر زود کم میاری!؟مقابل من باید مقاوم باشی.

_چطور یعنی!؟

_هیچی.
رقصو ادامه بدیم.

خنگیشم دوست داشتم.

(کمند)

بدجور داغ کرده بودم.

آدم وقتی زن میشه و یه بار تستش میکنه بد جور بهش معتاد میشه منم که خیلی وقت بود رابطه نداشتم و احساسات زنونم
بیدار شده بودن.

خیلی طبیعی بود.

باید یه جوری ازش فاصله بگیرم.

یه دختره با حرص اومد دستشو کشید
فکر کنم خودش بود.

ازون پلنگ های مو زرد بود و جلو و پشتش حسابی ورم داشت .
هههه

_دستمو روی سینش کشیدمو عشوه وار گفتم
عزیزم!؟؟؟خانمو معرفی نمیکنی!؟.

دیدم که لحظه ای چشاش قرمز شده و با حالت خاصی نگام میکنه.

_نه گلم نمیشناسمش بیا بریم اون سمت.

_دستامو گرفت و کشید برد داخل عمارت.

انقدر داغ بودن که حس کردم دستام دارن آتیش میگیرن.

یکم دختر پسر نشسته بودن دسته جمعی بعضیاشونم یکم همو دست مالی میکردن
مشخص بود مست کرده بودن.

_بیا بشین
کمند!؟

_جان؟

_من حرفاتو با شوهرت پای تلفن شنیدم.

_خجالت نمیکشی فالگوش وایمیستی!؟

_اتفاقی دیدم داری حرف میزنی نظرم جلب شد.

_تو واقعا برای پول…!؟

_لطفا نمیخوام راجبش حرف بزنم.

_لیاقت تو خیلی بیشتر از این حرفاست.

_خودم پولشو پرت میکنم جلوشو و واست برای طلاق وکیل میگیرم باشه.

_منم خیلی دلم میخواد ازش خلاص شم ولی نمیخوام از چاله بیافتم توی چاه.
واسه ی چی میخوایی انقدر واسم خرج کنی!؟

.یهویی دستمو کشید و از پله ها برد بالا
در یه اتاق و باز کردو من و با ضربه کشید توی اتاق در حالی نگاهش بهم خیره بود و چشاش قرمز شده بودن درو با پاش
از پشت بست و هی میومد جلو تر.

اون میومد جلو و من هی عقب عقب میرفتم تا اینکه پشتم خورد به دیوار و دیگ راه فرار نداشتم.

_داری چیکار میکنی فرهاد!؟بیا بریم بیرون داری منو میترسونی.

انگشت اشاره شو گرفت جلوی بینیم.

_هیششش هیچی نگو ازت خواهش میکنم.

_بعد یهو دو طرف صورتم و گرفت و بعد اینکه یکمی نگاهم کرد لبامو به دندون کشید
طوری وحشیانه لبامو میمکید که گفتم الان از جاش کنده میشه.

دستش رفت سمت باسنمو ….

از طرفی میدونستم دارم کنترل خودمو از دست میدمو این کار درستی نیست.

اما از طرف دیگ حاضر بودم توی این شرایط هر کاری بکنم.

فرهادم پسر خیلی جذابی بود .

کدوم دختری میتونست جلوی خودشو بگیره و بهش پا نده.

سعی داشت لباسامو دربیاره …

_فرهاد خواهش میکنم…

_تورو جون هر کی دوست داری آروم باش
.من متاهلم هنوز شوهر دارم
میدونی که جرمش چیه!؟

فرهاد لطفا خواهش میکنم.

_اب دهنش حسابی راه افتاده بود و چشماش خون بود.

نفساش خیلی تند شده بودن و با قیافه ی برزخی نگام میکرد.

_گندت بزنن اااااااااااه….

.اینو با داد گفت و هولم داد و از روم پاشد.

میدیدم که چقدر حالش بد شده.

فوری لباسمو درست کردم.

نفهمیدیم چطوری کادوی دوستشو دادیم و ازون جشن فرار کردیم فقط یادمه دیگ هیچ کدوممون با اون یکی حرفی نزد.

بعد رسیدن به عمارت من رفتم تو و اون طوری گازشو گرفت و رفت که صدای کنده شدن ماشین گوشامو کر میکرد.

.
میتونستم حدس بزنم با این عجله داره کجا میره.

منم فوری خودمو رسوندم توی اتاق و رفتم توی وان حموم.

هنوزم احساس بدی داشتم.

از طرفی احساس خیلی بدی داشتم
.من هنوزم زن عقدی آراد بودم و حس میکردم دارم بهش خیانت میکنم.

اون شب تموم شد ولی من صبح روز بعد با سردرد بدی از خواب پاشدم.

(فرهاد)

با این زنه شبمو سر کردم خیلی کفری شده بودم تو زندگیم هیچ وقت اینطوری ضدحال نخورده بودم.

از سگ پست ترم اگر طلاق کمندو نگیرم و اونو زن خودم نکنم.

این زنه ام فقط کمی آرومم کرد نتونست اون حسیو که باید بهم بده و از تمام جشن دیشب فقط کسلی و بدن درد بدی بود
که نصیب من شده بود.

(آراد)

وقتی بابا اون فیلمهارو نشون دادو سرشو به نشونه ی تاسف تکون میداد میخواستم خودمو حلق آویز کنم.

ماری عین دیوونه ها داشت سرشو میکوبید به دیوار و کمند من با چشمای گشاد نگاش میکرد.

من با این دختر چیکار کردم!؟؟؟؟؟؟

ولی نه از دستش نمیدم
من هیچ وقت کمندو طلاق نمیدم من عاشق اونم.

رفتم ساکمو جمع کردم و سوار ماشینم شدم راه افتادم سمت شیراز.

شده به پاش بیافتم و تمام غرورمو زیر پا بزارم میرم و این دخترو با خودم میارم.

_الو شایان.

_سلام رفیق چطوری حالت بهتره!؟

_شایان دارم میرم شیراز میخوام بیارمش با خودم.

_آفرین داداش کار خوبی میکنی.

یادت باشه اونی که اشتباه کرده تویی باید نازشو بکشی دلشو به دست بیاری یکم از فوت و فن هایی که یادت دادم استفاده کن
پسر.

_باشه دیگگمشو پشت فرمونم فعلا.

_رسیدی خبر بده

_اوکی.

تموم راهو یه سره رانندگی کردم.

غیر چند تا نوشیدنی چیزی توی دهنم نزاشتم
توی راه یکی دو بار فقط برای سرویس توقف کردم.

میدونستم کمند عمرا آدرس و بهم بده پس زنگزدم به خاله شوکت.

_الو خاله تورو خدا قطع نکن حرفمو گوش کن.

_میشنوم.

_خاله جان من غلط کردم به خدا که از وقتی شما رفتید نه خواب دارم نه خوراک.

خاله جان من زنمو دوست دارم کمندو دوست دارم لطفا بهم یه شانش دوباره بدید.

کمند بهم ادرس نمیده من رسیدم شیراز
.فقط بزارید باهاش حرف بزنم همه چیزو از دلش درمیارم همه چیز برمیگرده به روز اولش.

لطفا…

_خیلی خب ولی وقتی با کمند حرف زدی و بازم نخواستت دیگ حق نداری برامون مزاحمت ایجاد کنی.

_فداتون بششم چشششم چششم ممنون.

_آدرسو برام گفت و من توی ذهنم نگه داشتم.

پرسون پرسون رفتم تا به منطقه ی قشنگی رسیدم نزدیکای خونه بودم که از دور یه ماشین لوکس دیدم جلوی پارکینگ یه
.خونه ی قشنگ بود

گمون کنم خودش بود.

عه کمنده از در خونه داره بیرون میاد
واستا ببینم…

اون پسره کیه!؟؟؟

نههههه

نه نه نههههه

امکان نداره خدایاااا

من دارم چی میبینم!؟؟؟؟؟؟؟؟

سرم داشت گیج میرفت

دیگ نفهمیدم چیشد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 123

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x