رمان آیینه شکسته پارت چهارم
رمان آیینه شکسته
پارت چهارم
******
# راوی
ماشینش را کنار خانه پارک کرد و از ماشین کرم رنگ و خرابش پیاده شد و به سمت در زنگ زده خانه شان رفت . و سنگی از کنار در برداشت و با آن در خانه را کوبید . چند لحظه بعد صدای نازک خواهرش آمد
_ کیه؟ صبر کن الان میام
و همان لحظه صدای دمپایی های پلاستیکی اش که روی زمین کشیده میشد آمد، گرشا تکخند آرامی زد . و چند لحظه بعد چهره ی متعجب گیشا ، نمایان شد .
_ داداش!!
گیشا چشمانش از تعجب اندازه لاستیک شده بود ، چون هرگز برادرش در اوساط هفته به دیدنشان نمی آمد .
_ چیشده ؟ چرا تعجب کردی گیشا گلی؟
برادرش این را در حالی گفته بود که سرش را به یک سمت متمایل کرده بود . اما گیشا هنوز تعجب زده بود ولی چند ثانیه بعد به خودش امد و تن کوچکش را به تن برادرش چسباند و دست های کوچکش را دورش حلقه کرد .
_ داداش ! واقعا خیلی خوشحالم که اومدی .
و در همان لحظه چهره پدرش هم در چارچوب در دیده میشد که داشت دست هایش را با لباسش خشک میکرد و با دیدن گرشا او هم حالات دخترکش را گرفت .
_ گرشا ؟ پسرم ؟ این موقع روز؟ اینجا!!!!
گرشا لبخند دردناکی زد و حلقه دستش را از دور خواهرش باز کرد و یک قدم به جلو آمد و لب زد
_ توضیح میدم براتون . توضیح میدم …..
و بعد صحبتش را ادامه نداد ولی پدرش فهمید مشکل خیلی بزرگی پیش آمده خیلی بزرگ….
*******
_ چی گفتی گرشا ؟ عقیم ….. تو….. طلاق؟ چی میگی پسرررر؟
گرشا قلاب دستانش را شل کرد و سرش را به سمت پدرش برگرداند و با صدایی آرام زمزمه کرد
_ آره بابا . آره..
پدرش اخمی بزرگی روی صورتش نشاند و گفت
_ چی میگی پسر؟
پدرش بلند این را داد زده بود و گرشا ترسید از این خواهر دل نازکش بشیند و غصه ی نبودن نیکا را بخورد چون همین الان هم که آمده بود گیشا کلی سوال پیچش کرده بود که چرا نیکا را نیاوردی.
_ آروم باش بابا . آره طلاق گرفتیم . که چی؟
گرشا به ظاهر عصبی این را گفته بود ولی از درونش داشت فرو می پاشید . اما برای اینکه پدرش چیزی از حال بدش نفهمد باید تظاهر می کرد . پدرش مکث کوتاهی کرد و گفت:
_ پسر !! خوبی تو؟؟؟
پدرش این را با حالت نگرانی گفته بود . و باز چندی بعد خودش جواب خودش را داد
_ این چه سوالیه که من از تو میپرسم؟!
گرشا پوزخند آرامی زد و دوباره نگاهش را به زمین دوخت که دست های چروکیده پدرش رو شانه اش نشست.
_ میدونی پسر ما مردا شاید تو خلوتمون گریه کنیم ، ناراحت بشیم . اما جلوی بقیه حتی پدر و مادرمون هم نمیتونیم این ناراحتی رو خیلی خوب نشون بدیم . حالا هم اشکال نداره.
اما گرشا عصبی از حرف آخر پدرش عاصی گفت
_ چی اشکال نداره ها؟ پدر من آخه چی اشکال نداره . از زنم طلاق گرفتم چون عقیمم درد نیست پدر من ؟ درد نیست که نتونی به عنوان یه پدر بچتو بغل کنی ها؟
و از خشم و ناراحتی دندانش هایش روی هم کلید شدند . اما پدرش بر خلاف چند دقیقه ی قبل با آرامش عجیبی گفت
_ پسرم میدونی . هر وقت که از این زندگی و مشکلاتش خسته می شدم کفر میگفتم اما مادرت همیشه با یک جمله قانعم می کرد . میدونی چه جمله ای بود ؟
گرشا سرش را بالا آورد و به چپ و راست تکون داد تا پدرش جواب بدهد.
_ میگفت کفر نگو مرد ، کفر نگو . هر چقدر کفر بگی خدا همون چیزی رو که داری ازت میگیره .
و بعد همانطور که لبخند کجی رو صورتش بود و داشت بلند میشد ادامه داد
_ بعدشم هیچوقت واسه نبودن هیچکس خودتو آنقدر ناراحت نکن . درسته که سخته اما اینو بدون که ما آدما هممون رفتنی هستیم . یا خودمون میریم یا خدا میبرتمون
و بعد از نفس عمیقی صحبتش را کامل کرد
_ حالا تو سعی کن کسایی رو انتخاب کنی که خدا میبرتشون نه اینکه خودشون برن پسر
گرشا با این حرف پدرش سرش را آرام بالا آورد و به چشم به پدرش دوخت که با لبخند آرامش بخشی به او نگاه می کرد.
” به تو گفته بودمکه دستم بگیر . کنار دلم باش و با من بمیر . به تو گفتم تا بدانی، به تو گفتم با بمانی….”
پدرش با اینکه مثل مادرش آرام اش نمیکرد اما باز هم در آن اندازه آرام می شد ….
” گفته بودم که آرامشم می رود ، نقطه امن آسایشم می رود گفتم تا بدانی . به تو گفته بودم تا بدانی.
گفته بودم نرو خواهشا می شود. پیش من باشی سازشم می شود گفته تا بدانی به تو گفتم تا بمانی….”
دوستان گلم پارت ۵ رو ارسال کردم ❤️
عالیه ضحی جون
خشته نباشی عزیزدلم💜🥹
فقط اگه میشه پارت ها رو طولانی تر کن
عزیزمی ارغوان جانم💗
چشم اگر بتونم طولانی تر میکنم زیبا🌸❤️
مرسی مهربونم لطف داری🥹💜🥹💜
نیکا رو فقط بزن به زمین گرم جان من
حرص دارم ازش میدونی😂🔪
قربونت بشممم مرسی🥹💜
چشم آروم باش توووو🤣🤣
اسم خواهر گرشا فقط🤣🤦♀️
یه خیابونی هست تو تهران به اسم گیشا و با خوندن این پارت همش یاد اون خیابونه میافتادم🤣🤦♀️
وای منمممممم😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
واقعا؟🤣
عجب…🤣
عالی 👏👏❤
فقط میشه پارت هارو طولانی تر کنی؟
ممنون عزیز❤️
چشم اگر بتونم پارت بعد رو طولانی تر میکنم😊🌸.
فقط یه چیزی تویی تانسو جان؟ 🤣
خیلی قشنگه 😟😍
ای نیکا الهی رو تخته بشورنت 😤😤
مرسی لیلی جونی🤣💗
🤣🤣🤣