رمان تناسخ محنت

رمان تناسخ محنت پارت ۵

«دو هفته قبل»

باورم نمیشد که برای خرید لباس باید به این استانبول گور به گور شده پا می‌گذاشتم! از هر ساختمان و مغازه‌ی بزرگ لباس‌فروشی که رد می‌شدیم، فقط و فقط بوی پول فوران می‌کرد و چینی به بینی‌ام می‌داد.

4/5 - (12 امتیاز)
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هستی
هستی
پاسخ به  فاطمه شکرانیان
1 ماه قبل

چرا فرستاده نشد🥲 وای باشه عزیزم اشکالی نداره فردا بفرست

هستی
هستی
پاسخ به  فاطمه شکرانیان
1 ماه قبل

انشالله میزارن🥲 تو همین طوری زود زود پارت بده 😘💙

Sahar mahdavi
پاسخ به  فاطمه شکرانیان
1 ماه قبل

من از صبح تاحالا دارم مینویسم…هرچی میفرستم کامل نمیره!
گیج شدم بخدا😑 دستم داره پاره میشه

هستی
هستی
پاسخ به  فاطمه شکرانیان
1 ماه قبل

آره

هستی
هستی
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

چرا هیچ کدومتون نمی‌تونید بفرستید رمانو🥲 لطفا تلاش کنید فاطمه جان سحر جون 😘💜🫀

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x