رمان مثل خون در رگ های من

رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۹

بعد از شام هم همه گرم صحبت بودیم
پری پیشنهاد داد که فردا صبح باهم بریم دریا و ناهارمون هم بیرون بخوریم

همه این پیشنهاد رو استقبال کردیمو قرار شد فردا ساعت ۱٠ نیم بریم

از ایناز کلی تشکر کردیم و بالاخره رفتیم خونمون
بعد از لباس عوض کردن هیراد پرید روی تخت

هیراد_اخیششش
چه حالی میده

رزا_مثل گربه میپری میری، خو اروم باش دیگه

هیراد_خستم عشقم خستهههه

رزا_میپرسم چیکار کردی که خسته ای؟

هیراد چشماشو بست و خودشو زد به خواب

رزا_خیلی لوسی هیراد، شبیه بچه هایی
حالا مامانم هی بهم میگفت زود بچه بیارین، من خودم اینجا یه بچه دارم!

هیراد_ول کن بابا…بچه میخوایم چیکار؟
خودمون دوتایی هستیم تا اخره عمر، عشق و حال میکنیم

رزا_بدون بچه که نمیشه

هیراد_چرا نمیشه؟؟

رزا_بالاخره یکی باید باشه سره پیری دستمونو بگیره دیگه

هیراد_چرا این مادربزرگا حرف میزنی؟
الان من بدنیا اومدم، چه گُلی به سره خانوادم زدم که بچم بخواد به سره من بزنه؟؟؟
بیخیال بابا!

رزا_این چه حرفیه میزنی هیراد…

هیراد_حقیقته دیگه عشقم

رزا_دارم بهت میگم، من یدونه بچه رو میخوام

هیراد_الله اکبر…

رزا_هیراد، تو خودت قبلا گیر میدادی ۵ تا ۶تا بچه بیاریم، الان میگی نه!

هیراد_خب داشتم شوخی میکردم نفس…

رزا_تو یه کاسه ای زیره نیم کاست هست هیراد

هیراد خندید…
_نه بابا کاسه کجا بود؟
حالا بگیر بخواب فردا راجبش حرف میزنیم

سرمو به چپ و راست تکون دادم و روی تخت دراز کشیدم

________________________________________

ایناز_رزا بیا بریم تو دریا

رزا_باور کن حسش نیست!

ایناز_بیا بریم بابا…ناز چرا میکنی؟

هیراد_رزا، بیا باهم بریم

رزا_باشه بریم

ایناز_یعنی الان چون هیراد بهت گفت داری میری؟؟ من اینجا داشتم بهت میگفتم میگفتی حسش نیست که! الان حسش اومد؟؟؟

رزا_واااا ایناز حسودی نکن دیگه

هیراد بالاتنش لخت بود و فقط یه شلوارک داشت
منم یه کراپ ابی داشتم با شلوار اسلش سفید

باهم رفتیم توی دریا، هیراد هی منو میکشید و میرفتیم جلوتر…

تا جایی که من تا بالای شکمم اب بود!

رزا_هیراد…بسه دیگه غرق میشیمااا

هیراد_من هستم عزیزم چی چیو غرق میشیم؟

رزا_خطرناکه هیراد

هیراد_عهههه بیا دیگه ترسو…

رزا_از دریا باید ترسید هیراد

هیراد در جوابم فقط خندید…

بالاخره یه جا وایسادیم، دریا خیلی موج های بلند داشت…
هیراد نشست منم نشستم…ولی احساس میکردم زیره پام داره خالی میشه!
اهمیتی ندادم….

هیراد_رزا بیا بریم پیشه بقیه، امروز دریا خیلی موج داره

خواستم برم پیشش و دستشو بگیرم که یهو کامل زیره پام خالی شد و رفتم تو اب!
هیراد اومد جلو و دستم رو گرفت ولی هرچی میکشید بالا نمی اومدم…
هرچی دست و پا میزدم فایده ای نداشت، نفس کم اورده بودم…همش داشتم اب دریا رو میخوردم….

بنظرتون رزا چی میشه؟؟😱😂

4.9/5 - (35 امتیاز)

Sahar mahdavi

آنـ هنگامـ کهـ روحِـ زخمیـ امـ را بوسیدیـ منـ "عاشقتـ" شدمـ...🫂🌿🤍
اشتراک در
اطلاع از
guest
71 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
4 ماه قبل

حتما هیراد میمیره 🤣
رزا هم بدبخت میشه🤣🤣🤣

بی نام
4 ماه قبل

بفرما منتظربودیم هیرادشهیدشه حالاکه داره رزامیمیره

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

هیراد ناشهید🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

من آرشوووو میخوام🤣
هیراد بره گمشه🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

نهههه🤣🤣
راستی پارت جدید رو فرستادم خوندی؟🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

آیینه شکسته🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

🤣

فاطمه
فاطمه
4 ماه قبل

هیچی دیگه رزا به چوخ رفت💔🤣

Ghazale hamdi
4 ماه قبل

عالییی بود😘🥰
توروخدا نکششون🥺🥲

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

ننوشتم هنوز که🥺🥲
حالا نکششون من فردا دوتا پارت میزارم🥺🥺🥺

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
4 ماه قبل

شما خودت سامی رونکش به بقیه نگوتوروخدا اصلاهمتون ببخشیدا…..دارین هی یکی رویابکشین یابدبختش کنین حال میکنیدانه؟

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

آره بخداخونم به جوش اومد یعنی این روزابایدخوشحال باشم خیرسرم ولی خودمم کرم دارم بگومگه مجبورت کردن بخونی ولی نمیشه ازش گذشت بخدا…..قشنگ رد دادم خودم میگم خودمم جواب میدم🤔

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

دیگه چی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

و میبنیم که شماره ۱۰ نازی عصبی شده🤣🤣
بله به سمت داور میره 🤣
به همه بد و بیراه مگه و میره تو سینه داور و شروع میکنه فحش دادن🤣🤣
و بلههه🤣. داور بهش کارت قرمز میده بله🤣🤣

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
4 ماه قبل

بله الان اخراج شدم دیگه نه؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

آره🤣🤣

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

خیلی عصبی هستی نازنین جون😆😆
حالا هنوز معلوم نیست اون بمیره یا نه که🥺🥺

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
4 ماه قبل

بابا همش بدبختی دلم ترکید بخدا یعنی رمان میخونم ذهنم آزادشه دیگه بدبختیای خودمویادم می‌ره واسه رامانابایدحرص بخورم😕

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

حرص نخور هر کسی توی زندگیش سختی داره توی رمان ها هم همینه دیگه کاریش نمیشه کرد😮‍💨
ولی قراره پایانش خوش باشه🤗🥰

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
4 ماه قبل

خداروشکرمشکل ندارم ولی استرس شدید دارم آخه آخرهمین هفته عروسیم من مشکلاتموگذروندم البته اگه جدیدش نیادهرچندنمیشه حساب کرد

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

ایشالا خوشبخت بشی عروس خانومممم👰‍♂️😍😍
آنقدر استرس نداشته باش از این روزات لذت ببر🥰

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
4 ماه قبل

لذت مگه لذتم داره همش ترس واضطرابه شایدم لذته نمیدونم اصلانمیدونم باخودم چندچندم امشب به نامزدم گفتم تامیتونی ازم دورباش یهومیبینی ترکشم بهت اصابت می‌کنه امروزخیلی عصبیم🤯

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

گناه داره طفلک

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

چقدم طرفدار داره خب یه بارم بگین بیچاره نازی چی میشه نامردا

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

پس بیچاره علیرضا که گیرتوافتاده الان خوبه؟

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

خدالعنتت نکنه داری اعتراف می‌کنی دیگه راستی توچندسالته؟

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

الهی چه شوهربدبختی داری تو

بی نام
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

فکرکنم جرات نداره باهات حرفم بزنه فامیلی یانه؟

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

چرا دقیقا فکرکنم اینجوری هس …نمیدونم عمم بچه نداره ها ولی حس میکنم بچه های عمه کلانچسبن😂🤔

بی نام
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

شوهرت که اینجاهانمیاداگرببینه خفمون میکنه

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

نه بابافکرنکنم اینجوری باشه ولی به هرحال خوشبخت بشی عزیزم توهم اینقداذیتش نکن گناه داره بیچاره

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
4 ماه قبل

توچرابیداری ؟

لیلا مرادی
پاسخ به  بی نام
4 ماه قبل

سلام بر شب زنده‌داران🙋‍♀️🤣

بی نام
پاسخ به  لیلا مرادی
4 ماه قبل

سلام توهم بیداری

لیلا مرادی
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
4 ماه قبل

راستش با خانواده و فامیل رفته بودیم بیرون شهر دیگه جا انداخته بودیم میخواستیم بخوابیم که بابام منو در حال ور رفتن با گوشی دید و عملا ازم خواست بگیرم بخوابم خیر سرم😂