نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان مثل خون در رگ های من

رمان مثل خون در رگ های من پارت ۳۲

4.5
(39)

هیراد رفتُ من موندمُ تنهاییهام…
ساعت ۶ غروب بود…خیلی نگرانش بودم زنگ نزده بود بهم…
رفتم توی اشپزخونه و قهوه ساز رو روشن کردم که صدای زنگ گوشیم بلند شد…

سریع پریدم تا گوشی جواب بدم، فکر میکردم هیراده ولی مامانم بود…

رزا_سلام مامان

الهه_سلام عزیزم، خوبی؟

رزا_قربونت خوبم شما خوبین؟

الهه_ماهم خوبیم…میگم حالا که هیراد رفته ماموریت، تو توی خونه تنها نباش بیا اینجا

رزا_شما از کجا میدونین هیراد رفته؟

الهه_اومد خونه ی ما ازمون خداحافظی کرد

رزا_اهااا

الهه_خب بیایااا

رزا_نه مامان جان…دستت دردنکنه من تو خونه ی خودم راحت ترم، بچه نیستم که بزرگ شدم

الهه_تو نوه دارم بشی، واسه من همون رزای کوچولویی
لج نکن مادر بیا

رزا_قربونت برم میدونم نگرانمی…ولی من هستم خونه ی خودم دیگه

الهه_میخوای اراد رو بگم بیاد پیشت؟ شب تنها نباشی بهتره

رزا_باشه مامان جان ارادو بگین بیاد

الهه_پس فعلا…کاری داشتی خبر بده

رزا_چشم…خدافزززز

گوشیو قطع کردم و رفتم قهوه ریختم توی فنجون…
تصمیم گرفتم برای شام لازانیا درست کنم که اراد خیلی دوست داره

گوشیو برداشتم و رفتم توی پیام ها، دوباره به هیراد پیام دادم

_هیراد…چرا جوابمو نمیدی؟ من مردم از نگرانی
هروقت پیامم رو دیدی یه زنگ بهم بزن

رفتم توی اتاقم و لباسم رو پوشیدم و سوییچ و کیف پولم رو برداشتم
سوار ماشینم شدم و روشنش کردم
باید میرفتم خرید میکردم واسه ی خونه
رسیدم فروشگاه و کلیی خرید کردم و برگشتم خونه
ساعت ۸نیم بود
سریع لباسمو عوض کردم و رفتم که لازانیا رو درست کنم

(لیلااااا واسم لازانیا درست کن، پست کن واسم🤣)

لازانیا رو گذاشتم توی فر و رفتم شربت البالو درست کردم و گذاشتمش یخچال تا سرد بشه

روی مبل نشسته بودم و دستم گوشی بود
هیراد هنوز جوابمو نداده بود…
دوباره بهش زنگ زدم، گوشیش زنگ میخورد ولی جواب نمیداد

ایفون زنگ خورد، از روی تصویر دیدم که اراده
در رو باز کردم

اراد اومد داخل

اراد_سلام بر خاله ی عزیزتر از جانممم

رزا_سلام عشق من

بغلش کردم و گونش رو بوسیدم

رزا_خاله قربونت بره که اینقدر درازی تو…

اراد_الان این تعریف بود یا تخریب؟؟

(لیلا، واسم لازانیا درست کنیااااا🥹🤣)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 39

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
116 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

منم لازانیا میخوام بی معرفتااا🤣🤣
لازانیاااا🤣
سلام لازانیام ، لازانیام سلام🤣🤣
من دوست دارم🤣🤣
عاشقتم 🤣
والسلام🤣❤️❤️
هوهوووو💃💃
هیراد امیدوارم که زنده بر نگردی تا رزا بره با آرش هوهووو💃💃🤣🤣🤪

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

چون من میگم🤣😎💪
( گودرت اعلی حضرت ضحی رو مشاهده میکنین عزیزان کف ندارم واقعا؟🤣🤣)

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

نههه میاد😄

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

چی🤣😅

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

تو و علیرضاا💃💃💃💃

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

عه مبارکه❤️🤪
ایشالله یه روز عکس اینجوری رزا و ارشم ببینیم
(همگی با هم فقط باید ایشالله بگیدااا🤣🤣)

دختر کوچیکه ی لوسیفر
دختر کوچیکه ی لوسیفر
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ایشااااااااااالله

لیلا ✍️
1 سال قبل

سوزنت گیر کرده هی لیلا لیلا😂

لازانیا الان من از کجا برات بیارم گرمه حوصله‌ام نمیکشه 🤧🤧

فردا هم پارت بزار پس کی آرش میاد وسط میدون هوفف فقط رزا هیراد ،رزا هیراد
خسته شدم🙄🙄

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اوهوم منم آرش و میخوام🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

اوووو پس یعنی بعدا میاد🤣
لیلا بیا وسط قرش بده🤣🤣
این ستی عفریته هم معلوم نیست کجاست😑

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

هی افسردگی بعد از نیومدن آرش گرفتم🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

بره گمشه آرش مریضض
غلط میکنه جز رزا به کسی نگاه کنه🤣🤣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
Ghazale hamdi
1 سال قبل

نمیدونم چرا همش استرس دارم هیراد بمیره🥲
توروخدا نکشش😭😭😭
منم عین آراد عاشق لازانیام😍😍😍

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

یا خدا میخوای بکشیش؟
من هیرادمو میخوامممم😭😭😭

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

چون شخصیتش خیلی شبیه سامی😍😍😍
سامی هم که اگه در جریان باشی مرد رویاهام😁😁😁🙃😍😍

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

آره فقط تروخدا نکشیشا🥺🥺

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

چرا گرو گشی میکنی نامرد هنوز نوشتم که🥺🥺🥲

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

نه هم سن منی😜🥰
خوبه دوتا شدیم🤗🤗
احساس تنهایی میکردم😉🙃

Ghazale hamdi
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

منم همینجوریم
دیگه باید از چیزایی که مینویسم فهمیده باشی چه موجودیم🤣🤣🤣