رمان بره ناقلا
-
بره ناقلا20
پارت 20 از وقاحت اون مرد چشمام گرد شده بود که خبیثانه خندید و گفت: -دختر اونجوری نگاه نکن، احساس…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا19
پارت19 باورم نمیشد توی همچون دردسری گیر افتادم،چطور همچون حماقتی کرده بودم؟ اصلا چرا به آتنا اعتماد کردم؟ چشمای شرور…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا18
پارت18 لعنت بهش،اون مرد خیلی خوب بلد بود با روان آدم بازی کنه. میکائیل که متوجه شده بود من به…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا17
پارت17 با اینکه ترسیده بودم و چشمام سیاهی میرفت غرورم رو حفظ کردم و با تنفر بهش خیره شدم. نمیخواستم…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا16
پارت16 آب دهنم رو قورت دادم و با اینکه تمرکز نداشتم به لب هاش خیره شدم تا ببینم این دفعه…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا15
پارت15 سرم حسابی سنگین شده بود و همش خوابم میومد. انگار از دیدن اون ص..حنه های مبتذل فشار افتاده بود…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا14
پارت14 میکائیل در کمال خونسردی پوک عمیقی به سیگارش زد و خیره شد به پاهای تتو شده ی سنا که…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا13
پارت13 با دهن باز به مکالمه ش با باباش گوش میدادم. باورم نمیشد یکی با پدرش با اون لحن زشت…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا 12
پارت12 میکائیل در ظاهر قیافه ی ناراحتی به خودش گرفت و گفت: -من بابا ندارم! عذاب وجدان چسبیده بود بیخ…
بیشتر بخوانید » -
بره ناقلا 11
پارت11 نیشخندش روی اعصابم پاتیناژ بازی میکرد. چقدر اون مرد و سوال هاش روی مخ بود. از قانون بازی چیزی…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2