رمان شوکا
-
رمان شوکا پارت ۳۸
شوکا پارت³⁸ با جیغ اسم مامان رو صدا زدم _کمکککککک….ماماننننننن….مامانیییییییی نیماااااااااا یکدفعه از خواب پریدم و با بدن خیس عرق…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 37
شوکا پارت³⁷ سری تکون داد و لبخندی زد _خوبه حال و احوالتم بهتر میشه سری تکون دادم و گفتم _آره…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 36
شوکا پارت³⁶ گفتم این از این اخلاقا نداشت پس واسه در آوردن لج نیما لبخند حرص دراری رو به نریمان…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 35
شوکا پارت³⁵ _شــــــــــــــوکـــــــــــــــــــــا جیغی زدم و چشمام رو باز کردم و ناباور لب زدم _نه پردیس لیوان آب قندی دستش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 34
شوکا پارت³⁴ دیگه تا خود شرکت حرفی بینمون رد و بدل نشد. وقتی رسیدیم پیاده شد و اومد سمتم. اومد…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 33
رمان شوکا پارت³³💊🥣🗄 #شوکا در حموم و زدم و تقریبا با صدای بلند گفتم _نیما…ناهار آمادس _باشه اومدم. و بعدش…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 32
رمان شوکا پارت³²📱🚿📚 از انور خط داد زد. _نیما چرا جواب نمیدی؟ _تیارا ببین گوش کن… _نه نیما تو گوش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 31
رمان شوکا پارت³¹💐🍳🚪 کمی رقصیدیم که با دیدن اشکان زیادی گذشت. رفتیم سمت جایگاهمون و نشستیم. آروم دم گوش نیما…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 30
رمان شوکا پارت³⁰👰🏻♀️💅🏻📸 چون لباس دومادی عروس خانم تابلو شد نیما سمتم اومد و گفت _کارتم رو دزد برد ویفر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 29👰🏻♀️
رمان شوکا پارت²⁹🛍👰🏻♀️🩺 کمی پلکام رو باز کردم اما باز از خستگی روی هم افتاد صدای خاله شبنم اومد که…
بیشتر بخوانید »