رمان شوکا
-
شوکا پارت 14
شوکا پارت¹⁴ و آرام به سوی ماشینش قدم برداشت. ماشین را روشن کرد و داخلش جا گرفت. و استارت زد.…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 13
(پیشاپیش عیدتان مبارک🐰🥕) رمان شوکا پارت¹³ نیما کلافه میگوید: مامان لط… شبنم با صدایی هشدار دهنده می گوید:نــــــــیما نیما پوفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 12
شوکا پارت¹² یخ را به دستش میدهد. و پسر لب میزند. نیما: گفتن دست به زنت تو خانواده از همه…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 11
رمان شوکا پارت¹¹ پشت درختی پنهان می شود. و میان سرما که پوست تنش را قرمز کرده. گوش هایش را…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 10
شوکا پارت¹⁰ نگاه پسرو آقای فرامرزی به او گره خورد. که در حال نفس نفس زدن. بود. و بعد از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 9
رمان شوکا پارت⁹ خان هول میشود و سریع می گوید: حسین: بهش گفتم دوربین های دم خونه رو چک کرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 8
شوکا پارت⁸ و با لبخندی که جوابش لبخند مهربان گلچهره است. او را به سوی عمارت توسلی راهنمایی میکند. کیف…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 7
شوکا پارت⁷ اشکان: شوکا کجایی؟ میدون… آرام شکلات صبحانه را بر سر نان تست کشید. و لب زد: شوکا: اول…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 6
شوکا پارت⁶ شاید تمام افراد رستوران از ترس شبنم یا نیما حتی جرعت آخم گفتن هم نداشتند. اما تیارا و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 5
رمان شوکا پارت⁵ شبنم دیگر آب از سرش گذشته بود. دیگر از زمین و زمان شاکی بود. پس شبیه دیوانه…
بیشتر بخوانید »