عاشقانه
-
رمان کارما
کارما پارت6
دوروز گذشته و من همچنان فکرم پیش حرفهای طاهاست حرف اینکه گذشتم برگشته… نگاهم به ساعت دوختم پوفی کشیدمو از…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۴۱
_حیف تازه بچه بدنیا اومده تعجبی نگاهش میکند که لبخند بدجنسانه اش را میبیند! تازه منظورش را فهمید…. لبانش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕10✿
════════════════ ساتیا اما طوری دادکشید ک نزدیک بود حنجرهاش پاره شود! ساتیا-چیییییییی!!! ارلین-حالا بیا بیرون،فقط ی لحظه توضیح بده واسشون…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۴٠
_هوم…قشنگه! _ببینش چقدر ناز خوابیده! قربونت بشم الهی تا خواست حرفی بزند صدای تقه در به گوششان رسید کلافه پوفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕9✿
════════════════ طوری سرش را باسرعت بلندکرد ک صدای استخوان های گردنش را شنید و باصورت سورن روی پشت بام خانهاشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت7
شیما از دیدن عصبانیت من یکم نرم میشه و سعی میکنه با ملایمت منو منصرف کنه: _ آخه خره نقشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت5
با استرس از جا بلند شدم ،در جواب سوال مامان که پرسید کجا میری ؟ میامی گفتم و از حسینه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۹
با نگرانی مادر را نگاه میکند _مامان….خوبه حالش؟ از قیافه اش خنده ای میکند و میگوید _نگران نباش قربونت برم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕8✿
════════════════ آرتیا-عههه راس میگه،اسمش چیه؟ سورن بی تفاوت جواب داد: سورن-اونو دیگه نمیگم!فقط یکی هست ،همینم میدونین زیاده! دخترک دیگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕7✿
════════════════ با شنیدن اسم سورن انگار نظرش عوض شد،اما زیاد حال و حوصله نداشت،دودل بود! برای رفتن پیش دلبرکش حاضر…
بیشتر بخوانید »