مطالب وبسایت مد وان
-
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۰
4.5 (50) دستی صورتم را نوازش میکرد. نرم و ظریف بود و آشنا به نظر میرسید. خواهرم بود. گفت:…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۵۳
4.5 (53) پله ها را دوتا دوتا پایین می آید … دارد منفجر می شود … او مرد است ……
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 15
4.5 (23) ـ بچهها بودن؟ باز دوباره ابروهایم را درون هم کشیده و با حرص گفتم: ـ بلـــه! دست به…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۱۹
4.4 (51) دم ظهری خانه مریم نشسته بودم و چای مینوشیدم. داشتم برایش از مهمانی روز قبل، در خانه خانواده…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۵۲
4.6 (52) راوی: تمام رنج و غمش را روی بدنش پیاده کرده آنقدر کیسه را محکم کشید که تمام تنش…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۱۸
4.5 (57) در حیاط را باز کردم و آمدم بیرون. نگاهی به ساعتم انداختم، اهورا چرا دیر کرده بود؟ آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 16
4.3 (61) با آلارم گوشی عصبی دستمو زیر بالشت کردم که قطش کنم یهو با یاد کیش و پرواز فوری…
بیشتر بخوانید » -
شعر عاشقانه در وصف عشق
5 (3) می دانم یک روز از راهی دور می آیی مرا با صدای زیبایت صدا می زنی و من…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۵۱
4.5 (58) نفس نفس می زنم و قلبم مانند گنجشک در سینه ام می کوبد عصبانیتم به انتها رسیده و…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 14
4.8 (24) با تعجب گفتم: ـ خب اصلا چی هستن اینها؟ به چه دردی میخورن؟ خیلی قیمتین یا… . ـ…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 39
4.2 (43) عصبی داشتم نفس نفس میزدم که شاهرخ از اتاق اومد بیرون. ترسیدم اما به روی خودم نیوردم. یکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت ۱۳
4.5 (26) وای! باز دوباره! کمی خودم را عقب کشیده و با وحشت به صورتی نگاه کردم که از عصبانیت…
بیشتر بخوانید »