رمان بخاطر تو

رمان بخاطر تو پارت ۵۴

4.4
(61)

آرش
(روز بعد)

به مالکی نگاه می‌کنم که داره کل خونه رو دور میزنه.

دیشب بعد از اینکه من رسیدم خبر دادن بهش که جنسارو دزدیدن.و امروز صبح اول از همه منو احضار کرده.

_یعنی چی..هیچکس آدرس اون خراب شده رو نداشت.

خیلی خونسرد میگم:چرا طرف مقابل قرارداد داشت.

اخمی میکنه و میاد میشینه و میگه:چرا باید مارو دور بزنه؟

_شاید جای دیگه پول بهتری گیرش اومده.مثلا خواسته هم از این طرف پول بگیره هم از اون طرف.خیلی از این اتفاقا افتاده.

دستی به سرش میگیره و میگه:سردرد گرفتم من.الانه که سکته کنم.اگه یک درصد اون طرف ندزدیده باشه و بفهمه قرارداد رو لغو میکنه اونوقت تو گروه شو میوفته که مندلیف بدقوله.

از جا بلند میشم و میگم:جنسا چی بود اقا؟

_دویست کیلو شیشه.کار آشپزخونه ی خودمون بود.جنس ناب بود.یه بمب جدید با یه فرمول خارق العاده.بازارو میترکوند در سطح بین المللی .اشپزش رفت خارج دیگه گیرش نمیتونم بیارم.

از جا بلند میشه و میگه:باید وقت بخرم میگم کارای امنیتی به مشکل خورده.باید یه آشپز دیگه پیدا کنیم.

سر تکون میدم و میپرسم:حتی اگه اشپزداشته باشیم فرمول نداریم

می‌خنده و میگه:تو راجی من چی فکر کردی پسر؟فرمول رو دارم.تو گاوصندوقه فقط باید یه آدم مورد اطمینان پیدا کنیم.

کمی بعد از خونه خارج میشم

تلفنم زنگ میخوره و بیمارستانه.

_بله؟

_اقا افخم؟

_بله خودم هستم

_حال بیمارتون اصلا خوب نیست زودتر خودتونو برسونید لطفا.

فرمون رو میچرخونم و باسرعتی که نمیدونم چقدر زیاد بود به طرف بیمارستان روندم.

وارد بخش ای سی یو شدم.

دکترش از اتاقی خارج میشه به سمتش میرم و میپرسم:چی شده دکتر؟

_متاسفانه حال بیمارتون بده

_ یعنی چی؟

_بیمارشما سطح هوشیاریش به سه رسیده وقتی بیماری به این سطح هوشیاری میرسه تقریبا قدرت عکس العمل رو از دست میده.

_چیکار باید بکنم من؟

_شما هیچی. دستگاه ونت رو به بیمار وصل کردیم.اکسیژن و ضربان قلب و حتی سطح هوشیاری بیمار رو به ما کامل نشون میده.میشه گفت یه جورایی توی تنفس کمک میکنه به بیمار.

_کی به حالت عادی برمیگرده؟

_باید منتظر معجزه باشیم.

و از کنار من رد میشه.

پاهام شل میشه به سمت صندلی میرم و روش می‌شینم.قطره اشکی از گوشه ی چشمم روی گونه ام می افته.بلند میشم و به سمت اتاق آرمین میرم.به چهره ی قشنگش نگاه می‌کنم و آروم گریه میکنم
…….

کلید میندازم و داخل خونه میرم.

اهو و مامان روبه روی تلوزیون نشستن و با شنیدن صدای در من برمیگردن سمتم اهو با خوشحالی میاد که بغلم کنه اما با دیدن سر و دستم که گچ داره سر جا متوقف میشه و ترسیده میگه:چیشده داداش؟

مامان میاد سمتم و میگه:آرش مادر چیشده تصادف کردی؟

باندو از دور سرم باز می‌کنم و دستم رو درمیارم از آویز و میگم:نه چیزی نیست حالم خوبه.

و به سمت اتاقم میرم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 61

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
31 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
پاسخ به  Fateme
8 ماه قبل

دلارام میمیرد!🤦🏻‍♀️

Fateme
Fateme
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

دلارام می‌میرد آرام نمیگگییرد😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  Fateme
8 ماه قبل

آرمین میمیره🤦🏻‍♀️

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
8 ماه قبل

😂😂🤣

Fateme
Fateme
پاسخ به  Newshaaa ♡
8 ماه قبل

آرمین این وسط اضافه بود از اول😂🥲

FELIX 🐰
پاسخ به  Fateme
8 ماه قبل

همه می‌میرند جز مالکی

Fateme
Fateme
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

مالکی نکبت نچسب😂😂💔

لیلا ✍️
پاسخ به  Fateme
8 ماه قبل

فکر کنم مالکی بفهمه نقشه‌شون رو بعد دلارام رو گروگان بگیره و آرش و امید هم به خاطر نجات جونش دست به کار بشن در آخر مالکی هم گیر میفته و تحویل پلیس داده میشه

فعلاتا اینجا میتونم حدس بزنم🙂

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

پی وی تو چک میکنی

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

جوابتو دادم عسل🤗

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

🥺🙏

Fateme
Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

نبرد گلادیاتور ها🥲😂مرسیی که خوندی♥️

Newshaaa ♡
8 ماه قبل

اولیییینننن

Fateme
Fateme
پاسخ به  Newshaaa ♡
8 ماه قبل

به به به به😂❤️

saeid ..
8 ماه قبل

خیلی قشنگ بود..
موفق باشی

Fateme
Fateme
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

مرسی مهی جونم🩷

Newshaaa ♡
8 ماه قبل

طبیعیه که چند پارته استرسم صد از صده؟😂😂😂

Fateme
Fateme
پاسخ به  Newshaaa ♡
8 ماه قبل

حالا زوده واسه استرس پارتای استرس زا هنوز نرسیده😂😂

Newshaaa ♡
8 ماه قبل

عالیی فاطمه ژونم💕

Fateme
Fateme
پاسخ به  Newshaaa ♡
8 ماه قبل

مرسی نیوشا گلی💜

Ghazale hamdi
8 ماه قبل

#حمایت از فاطمه گلیی🤍🥰

Fateme
Fateme
پاسخ به  Ghazale hamdi
8 ماه قبل

مرسی غزلیی❤️

Nushin
Nushin
8 ماه قبل

خسته نباشی دلبر🐣

Fateme
Fateme
پاسخ به  Nushin
8 ماه قبل

مرسی قلبمم🩵

نسرین احمدی
نسرین احمدی
8 ماه قبل

بنظرم مالکی نباید اینقدر ساده لوح باشه که تا الان نفهمیده داره نقش بازی می‌کنه چون آدم به کار کشتگی مالکی نمی تونه این حرفها رو به آرش بزنه اصلاً اعتماد تو کار آدم خلافکار به هیچ وجه معنی نداره دلارم هم قبلاً توسط ما لکی ضربه رو خورده دیگه از رده خارجه مالکی اگه بخواد بلایی هم بیاره سر آرش و امید باید بیاره

Fateme
Fateme
پاسخ به  نسرین احمدی
8 ماه قبل

چیزی که شما میگی درسته اما از اونجایی که ارش هم نقشه اش خوب بود شاید شک نکنه شایدم شک کنه
البته روند داستان جور دیگه ایِ تا اینجا که کسی حدس نزده اما فعلا مالکی نقشه ی دیگه ای قراره بکشه

saeid ..
پاسخ به  Fateme
8 ماه قبل

نکنه قراره دلارام رو مجبور کنه باهاش ازدواج کنه 🤣
نمی‌دونم چرا این به ذهنم رسید 🤦🏻‍♀️

Fateme
Fateme
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

کی میدونی چی میشه😂😂

تارا فرهادی
8 ماه قبل

عالی بود فاطمه جان😍😍💜
والا شما نویسنده ها قابل پیش بینی هستید برای همین پیش بینی نمیکنم تا ببینیم چی پیش میاد 😊

Fateme
Fateme
پاسخ به  تارا فرهادی
8 ماه قبل

مرسی تارا جونم که خوندی
😂فقط سعی داریم که جذاب بنویسیم

دکمه بازگشت به بالا
31
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x