مطالب وبسایت مد وان
-
رمان غرامت
غرامت پارت 57
* -روی تخت دراز بکش و لباستو بده بالا. سری تکان دادم و روی تخت سرد دراز کشیدم پوستداغم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت پانزدهم
بی اینکه اراده کنم، قطره اشکی از گوشه چشمم به سمت گوشم سر خورد. پس از مکثی زمزمهوار لب زدم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرسانا
مرسانا: پارت پنجاه و سه
سرم رو پایین انداختم و گفتم : آره تو آموزشگاه کار پیدا کردم زبان خوندید؟ ـ اره مترجمی زبان ـرشته…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد وپنجم
خندید و تایید کرد. _دقیقا! _تو شنیدی حرف هامونو؟ به کمر خودش را روی تخت انداخت. _منکه هیچی کسایی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرسانا
مرسانا : پارت پنجاه و دو
نه آقای کاویانی مسئلهای نیست منم این چیزها رو قبلاً از طریق پلیس فهمیدم پس هوش و درایت پلیسی ندارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۴
# پارت ۵۴ با تابش نور روی صورتم چشمهایم رو باز کردم. کف اتاق خوابیده بودم. تمام تنم درد میکرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part40(این پارته دیگه😂)
_ سلام آقا احسان ؟ احسان _ سلام زن داداش کلاست کی تموم میشه ؟ _ من یازده تمومه یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت چهاردهم
همتا با کمی چشمچشم کردن به سمت دیواری رفت. انگشت اشارهاش را رویش کشید که نم کم گچها…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت چهاردهم
کف و ساق پام به شدت درد گرفته بود. تازه به ورودی شهر رسیده بودم و خورشید قدرتمندانه زمین رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون
رمان انتقام خون پارت ۶۷
میبینم در تاریک و روشنی اتاق پوزخند نفرتانگیزش را میبینم همانی که زمان کشتن خانوادهام گوشه لبش نقش بسته بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part40
راوی ( نرگس بانو 😂) اردیبهشت1402 هم کیمیا درگیر درس و دانشگاهش شده بود هم شهریار در رفت آمد بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part39
تا ساعت سه صبح در جاده پیچ و تاب میخوردند به خانه که رسیدند هرکس گوشه ای افتاد از خستگی…
بیشتر بخوانید »